سوالات با برچسب عذابم

سوال

جواب

ابر برچسب های مرتبط

سوال های تصادفی با این برچسب

سلام...می خواستم یه سوال بپرسم که مدتی هست فکرم رو مشغول کرده..لطفا برادرا جواب بدن تا مشکلم حل بشه... من با دوست پسرم نزدیک سه ساله که دوستم...به هم خیلی علاقه داریم..باوجود مشکلات خیلی زیادی که سر راه ما بود باز با هم موندیم..اون حتی یکبار بخاطره من از زندگیش داشت می گذشت و با قرص داشت خودکشی می کرد..البته فکر نکنید که بهم دروغ گفته چون بهم ثابت شده که حقیقته..همه جوره اونی هست که می خوام..فامیل دور هم هستیم و از اون اول رابطمون به خونوادش قضیه رو گفته و قرار بعد از خدمتش ازدواج کنیم... حالا سوالم این هست که من گاهی بهش شک میکنم و از این شکم زجر می کشم..چند بار امتحانش کردم تلفنی...چند ماه اول دوستیمون یک بار پا داد و من ازش جدا شدم و بعد چندروز قسمو اصرار و قسم به شب قدر بخشیدمش و بعدش هروقت امتحانش کردم سریع بهم گفت که مزاحم داره...تا اینکه یک ماه پیش باز امتحانش کردم دیدم سریع جواب داده بعد که دید کش میدم فحش داد اما باز جوابش رو می داد..و از اون طرف به من هیچی نگفت...ووقتی من خودم رو لو دادم همون لحظه قسم خورد که می دونسته منم و میخواسته حرصم رو دربیاره تا من از امتحان کردن دست بردارم...و حتی دست رو قران گذاشت که میدونسته منم و قصد خیانت نداشته.. حالا گاهی این فکر که می خواسته خیانت کنه بدجور عذابم میده یک بار بهش گفتم که هنوز باور ندارم که خیانت نبوده کارت اما با برخورد تندی گفت که من بچم و بهش اعتماد ندارم...خواهش می کنم بهم بگین که این پسر قصدش چی بود؟؟؟داداشای من بهم بگین که می خواسته خیانت کنه؟؟؟تو رو خدا راستش رو بگین ..... این فکر باعث میشه من از محبت هاش گاهی بی اعتنا رد شم و بهش شک داشته باشم... خواهش می کنم بهم بگین...اگه بدونه که من تو فضای مجازی پیام گذاشتم ازم دلخور میشه اما شما باید مطمئنم کنید... خواهرا هم اگه می تونن کمک کنن... خواهشا بازدید: 2717 از گروه : عشق
سلام من 24سالمه 19سالم بود با پسرعموم بدون هیچ علاقه قبلی ازدواج کردم و یه فرزند سه ساله دارم وپیش خانواده همسرم زندگی میکنیم از اول زندگیم هیچ حسی برا این زندگی ندارم اخیرا هم بدلیل مشکلات مالی و روحی خیلی در عذابم کاملا ناامیدم از اینده انگار از دنیا سیر شدم از ادمای اطرافم بدم میاد حتی راضی نیستم خانواده خودم و همسرم رو ببینم تاحدیه که دوس ندارم تو این خونه و زندگی باشم خواهش میکنم کمکم کنید نمیدونم چکار کنم بازدید: 2632 از گروه : ازدواج
سلام و خسته نباشید دختری 26 ساله هستم از نظر عاطفی و احساس امنیت بسیار وابسته به والدینم می باشم.این مسئله از دوران کودکی با من بوده من بدون پدر مادرم هیجا نمی رفتم و شب را هیج جا نمی ماندم یعنی نمی توانستم بمانم دلدرد شدیدی پیدا میکردم این روند رفته رفته کمتر شد تا اینکه بعد از یه مزاحمت خیابانی که باعث ترس شدید من شد پدرم مرا به دانشگاه میبرد و این باعث از دست رفتن اعتماد به نقسم شد به طوریکه وقتی 22 ساله بودم و دانشگاه شهر دیگری قبول شده بودم انصراف داده و مجددا در آزمون شرکت کردم تا در شهر خودم قبول شوم . اما در شهر خودم سعی کردم بیشتر روی پای خود بایستم و با این مشکل بجنگم جنگیدم و موفق شدم حالا دختری که در شهر خود به هیج جایی تنها نمی رفت همه جا تنها میرود. اما حالا... چندی پیش در مقطع ارشد دانشگاه تهران پذیرفته شدم و باید در هفته 2 روز به تهران سفر کنم.و دوباره همان استرس و دلهره به سراغم آمده با اینکه تا به حال پدر مادرم مرا تنها نگذاشته و همراهم بودند اما در هر سری رفتن دچار استرس شدید میشوم.مدام ذهنم درگیر جزئیات است اگر ماشین خراب شود، اگر در راه ماندم ،اگر خانوادم همراهم نیایند و اگرهای بسیار دیگر.البته وقتی شهر خود هستم بسیار راحت به هرجایی می روم اما در شهر دیگر خیلی میترسم این استرس و دلهره عذابم میدهد خواب و خوراک را ازم گرفته.حتی با وجود اینکه میدانم مادرم همراهم خواهم آمد اما باز استرس دارم و متاسفانه وقتی دچار دلهره میشوم دلدرد شدید میگیرم کل مغزم معطوف به استرسم میشود و نمیتوانم به درسم برسم اصلا متوجه حرفهای استاد نمی شوم و فقط میخواهم به شهرم برگردم. میخواهم کمکم کنید این شرایط مرا عذاب میدهد.ترسم از این است که در هنگام تشکیل زندگی این مسئله به معزلی بزرگ تبدیل شود. بازدید: 3380 از گروه : سلامت روحی و جسمی

سلام...می خواستم یه سوال بپرسم که مدتی هست فکرم رو مشغول کرده..لطفا برادرا جواب بدن تا مشکلم حل بشه...
من با دوست پسرم نزدیک سه ساله که دوستم...به هم خیلی علاقه داریم..باوجود مشکلات خیلی زیادی که سر راه ما بود باز با هم موندیم..اون حتی یکبار بخاطره من از زندگیش داشت می گذشت و با قرص داشت خودکشی می کرد..البته فکر نکنید که بهم دروغ گفته چون بهم ثابت شده که حقیقته..همه جوره اونی هست که می خوام..فامیل دور هم هستیم و از اون اول رابطمون به خونوادش قضیه رو گفته و قرار بعد از خدمتش ازدواج کنیم...
حالا سوالم این هست که من گاهی بهش شک میکنم و از این شکم زجر می کشم..چند بار امتحانش کردم تلفنی...چند ماه اول دوستیمون یک بار پا داد و من ازش جدا شدم و بعد چندروز قسمو اصرار و قسم به شب قدر بخشیدمش و بعدش هروقت امتحانش کردم سریع بهم گفت که مزاحم داره...تا اینکه یک ماه پیش باز امتحانش کردم دیدم سریع جواب داده بعد که دید کش میدم فحش داد اما باز جوابش رو می داد..و از اون طرف به من هیچی نگفت...ووقتی من خودم رو لو دادم همون لحظه قسم خورد که می دونسته منم و میخواسته حرصم رو دربیاره تا من از امتحان کردن دست بردارم...و حتی دست رو قران گذاشت که میدونسته منم و قصد خیانت نداشته..
حالا گاهی این فکر که می خواسته خیانت کنه بدجور عذابم میده یک بار بهش گفتم که هنوز باور ندارم که خیانت نبوده کارت اما با برخورد تندی گفت که من بچم و بهش اعتماد ندارم...خواهش می کنم بهم بگین که این پسر قصدش چی بود؟؟؟داداشای من بهم بگین که می خواسته خیانت کنه؟؟؟تو رو خدا راستش رو بگین .....
این فکر باعث میشه من از محبت هاش گاهی بی اعتنا رد شم و بهش شک داشته باشم...
خواهش می کنم بهم بگین...اگه بدونه که من تو فضای مجازی پیام گذاشتم ازم دلخور میشه اما شما باید مطمئنم کنید...
خواهرا هم اگه می تونن کمک کنن...
خواهشا

بازدید: 2717 از گروه : عشق

سلام من 24سالمه 19سالم بود با پسرعموم بدون هیچ علاقه قبلی ازدواج کردم و یه فرزند سه ساله دارم وپیش خانواده همسرم زندگی میکنیم

از اول زندگیم هیچ حسی برا این زندگی ندارم اخیرا هم بدلیل مشکلات مالی و روحی خیلی در عذابم کاملا ناامیدم از اینده انگار از دنیا سیر شدم از ادمای اطرافم بدم میاد حتی راضی نیستم خانواده خودم و همسرم رو ببینم

تاحدیه که دوس ندارم تو این خونه و زندگی باشم

خواهش میکنم کمکم کنید نمیدونم چکار کنم

بازدید: 2632 از گروه : ازدواج

سلام و خسته نباشید
دختری 26 ساله هستم از نظر عاطفی و احساس امنیت بسیار وابسته به والدینم می باشم.این مسئله از دوران کودکی با من بوده من بدون پدر مادرم هیجا نمی رفتم و شب را هیج جا نمی ماندم یعنی نمی توانستم بمانم دلدرد شدیدی پیدا میکردم این روند رفته رفته کمتر شد تا اینکه بعد از یه مزاحمت خیابانی که باعث ترس شدید من شد پدرم مرا به دانشگاه میبرد و این باعث از دست رفتن اعتماد به نقسم شد به طوریکه وقتی 22 ساله بودم و دانشگاه شهر دیگری قبول شده بودم انصراف داده و مجددا در آزمون شرکت کردم تا در شهر خودم قبول شوم . اما در شهر خودم سعی کردم بیشتر روی پای خود بایستم و با این مشکل بجنگم جنگیدم و موفق شدم حالا دختری که در شهر خود به هیج جایی تنها نمی رفت همه جا تنها میرود. اما حالا...
چندی پیش در مقطع ارشد دانشگاه تهران پذیرفته شدم و باید در هفته 2 روز به تهران سفر کنم.و دوباره همان استرس و دلهره به سراغم آمده با اینکه تا به حال پدر مادرم مرا تنها نگذاشته و همراهم بودند اما در هر سری رفتن دچار استرس شدید میشوم.مدام ذهنم درگیر جزئیات است اگر ماشین خراب شود، اگر در راه ماندم ،اگر خانوادم همراهم نیایند و اگرهای بسیار دیگر.البته وقتی شهر خود هستم بسیار راحت به هرجایی می روم اما در شهر دیگر خیلی میترسم این استرس و دلهره عذابم میدهد خواب و خوراک را ازم گرفته.حتی با وجود اینکه میدانم مادرم همراهم خواهم آمد اما باز استرس دارم و متاسفانه وقتی دچار دلهره میشوم دلدرد شدید میگیرم کل مغزم معطوف به استرسم میشود و نمیتوانم به درسم برسم اصلا متوجه حرفهای استاد نمی شوم و فقط میخواهم به شهرم برگردم.
میخواهم کمکم کنید این شرایط مرا عذاب میدهد.ترسم از این است که در هنگام تشکیل زندگی این مسئله به معزلی بزرگ تبدیل شود.

بازدید: 3380 از گروه : سلامت روحی و جسمی

پربازدید ترین های این برچسب

سلام و خسته نباشید دختری 26 ساله هستم از نظر عاطفی و احساس امنیت بسیار وابسته به والدینم می باشم.این مسئله از دوران کودکی با من بوده من بدون پدر مادرم هیجا نمی رفتم و شب را هیج جا نمی ماندم یعنی نمی توانستم بمانم دلدرد شدیدی پیدا میکردم این روند رفته رفته کمتر شد تا اینکه بعد از یه مزاحمت خیابانی که باعث ترس شدید من شد پدرم مرا به دانشگاه میبرد و این باعث از دست رفتن اعتماد به نقسم شد به طوریکه وقتی 22 ساله بودم و دانشگاه شهر دیگری قبول شده بودم انصراف داده و مجددا در آزمون شرکت کردم تا در شهر خودم قبول شوم . اما در شهر خودم سعی کردم بیشتر روی پای خود بایستم و با این مشکل بجنگم جنگیدم و موفق شدم حالا دختری که در شهر خود به هیج جایی تنها نمی رفت همه جا تنها میرود. اما حالا... چندی پیش در مقطع ارشد دانشگاه تهران پذیرفته شدم و باید در هفته 2 روز به تهران سفر کنم.و دوباره همان استرس و دلهره به سراغم آمده با اینکه تا به حال پدر مادرم مرا تنها نگذاشته و همراهم بودند اما در هر سری رفتن دچار استرس شدید میشوم.مدام ذهنم درگیر جزئیات است اگر ماشین خراب شود، اگر در راه ماندم ،اگر خانوادم همراهم نیایند و اگرهای بسیار دیگر.البته وقتی شهر خود هستم بسیار راحت به هرجایی می روم اما در شهر دیگر خیلی میترسم این استرس و دلهره عذابم میدهد خواب و خوراک را ازم گرفته.حتی با وجود اینکه میدانم مادرم همراهم خواهم آمد اما باز استرس دارم و متاسفانه وقتی دچار دلهره میشوم دلدرد شدید میگیرم کل مغزم معطوف به استرسم میشود و نمیتوانم به درسم برسم اصلا متوجه حرفهای استاد نمی شوم و فقط میخواهم به شهرم برگردم. میخواهم کمکم کنید این شرایط مرا عذاب میدهد.ترسم از این است که در هنگام تشکیل زندگی این مسئله به معزلی بزرگ تبدیل شود. بازدید: 3380 از گروه : سلامت روحی و جسمی

بازدید: 3380 از گروه : سلامت روحی و جسمی

تبلیغات در سوال و جواب

آخرین جواب ها با این برچسب

اولا که خیلی متاثر شدیم از شنیدم حرفاتون. اما نه شما تنها آدم روی کره زمینید با این شرایط و نه این انتهای دنیاست. در بدترین شرایط هم می شه عاقلانه و خوشبینانه شرایط رو به نفع خود تغییر داد. قدم اول بهبود شرایط زندگی هستش. شرایط مالی متاسفانه تغییرش سخته اما شدنیه... به فکر شرایط جدید باشید. آیا می تونید کار کنید؟ می تونید کمک خرج باشید؟ آیا شاغل هستید؟ منظور از شغل الزاما کارد ر یک شرکت نیست. می تونید در منزل شروع به کارهای کوچک کنید... هم سرگرمی هستش هم باعث بالابردن روحیتون می شه و هم مشکلات مالی رو کمتر می کنه.... مثلا ... بافندگی ... مثلا شروع به یادگیری کار با کامپیوتر و یا اگر حرفه ای تر هستید یادگیری طراحی وب سایت(ما خودمون ویدیوهای رایگان آموزشی داریم) و یا شروع به پخت کیک و شیرینی، رشد قارچ و .... در کنار این افزایش روحیه بسیار مهمه... با همسرتون حرف بزنید... سعی کنید اون رو هم همراه شروع تازتون کیند.... سعی کنید با ورزش های روزانه با نگاه مثبت با انجام کارهایی که نکردید شروع دوباره ای داشته باشید. خیلی جوانید برای ناامیدی.... یادتون باشه برای تجربه چیزهایی که نداشتید، می تونید کسی باشید و کارایی کنید که تا حالا نکردید.... همه اینا به حرف سادست اما پشتکار بالا می خواد.... به خودتون بیاید... ما در کنارتون هستیم.... زمان: 27 آذر ماه 1396 ساعت: 01:39 از گروه : ازدواج
عزیزم شوهرت داغ کرده و فردا پس فردا حتی بهت پیشنهاد میده که با یک زن دیگه ... هم داشته باشین . ولی الان بهترین فرصته برای تو که عاقلانه عمل کنی و اول بگی شش دانگ خونه رو به اسمم کن و یا چیزهای مالی بیشتری به نسبت توانش ازش بگیری . اون با این داغ کردن حتما خیانتشو می کنه پس فعلا نقدا یه خونه بزن به اسم خودت . درضمن حتما بدون احتمال ختم شدن ازدواجتون به طلاق زیاده . پس هم خودت رو برای مقابله با طلاق اماده کن و تا جایی که میتونی چپتو پر کن فعلا . حتما هم دست از مشاوره و همفکری گرفتن از دیگران (مخصوصا) تو همین سایت برندار . تو این شرایط تنها باشی و تنها فکر کنی خیلی سختی می کشی . اگر هم بخوای ادبش کنی برو با پدر زن و مادر زنت راجع به همین مشکلاتی که پسرشون داره صحبت کن تا یکم آبروش بره و خجالت بکشه . ولی من شخصا این کار رو فعلا پیشنهاد نمیدم چون از تو متنفر میشه و دیگه حرفاشم بهت نمیزنه و خونه ای هم به اسمت نمیشه و اونم بیرون از خونه بدون اطلاع تو به ... هاش می پردازه . خدا پشت و پنهات باشه که انقد قوی هستی . زمان: 19 آبان ماه 1395 ساعت: 03:04 از گروه : سایر سوال و جواب های زندگی
لطفا به نظرات احساسی که در اینجا مطرح شده توجه نکنید... بندازش زندان و بیچارش کن و.... اگه انصافا دنبال این هستید که ایشون ر اصلاح کنید راهی نداره جز اینکه از خودتون اغاز کنید اگه واقعا خودتون اصلاح شدید ایشونم به احتمال زیاد اصلاح میشن واگر نشدند باید به مشاور رجوع کنید تا تکلیفتون ر مشخص کنه زمان: 3 شهریور ماه 1395 ساعت: 07:46 از گروه : سایر سوال و جواب های زندگی

اولا که خیلی متاثر شدیم از شنیدم حرفاتون.

اما نه شما تنها آدم روی کره زمینید با این شرایط و نه این انتهای دنیاست. در بدترین شرایط هم می شه عاقلانه و خوشبینانه شرایط رو به نفع خود تغییر داد.

قدم اول بهبود شرایط زندگی هستش. شرایط مالی متاسفانه تغییرش سخته اما شدنیه... به فکر شرایط جدید باشید. آیا می تونید کار کنید؟ می تونید کمک خرج باشید؟ آیا شاغل هستید؟
منظور از شغل الزاما کارد ر یک شرکت نیست. می تونید در منزل شروع به کارهای کوچک کنید... هم سرگرمی هستش هم باعث بالابردن روحیتون می شه و هم مشکلات مالی رو کمتر می کنه.... مثلا ... بافندگی ... مثلا شروع به یادگیری کار با کامپیوتر و یا اگر حرفه ای تر هستید یادگیری طراحی وب سایت(ما خودمون ویدیوهای رایگان آموزشی داریم) و یا شروع به پخت کیک و شیرینی، رشد قارچ و ....

در کنار این افزایش روحیه بسیار مهمه... با همسرتون حرف بزنید... سعی کنید اون رو هم همراه شروع تازتون کیند.... سعی کنید با ورزش های روزانه با نگاه مثبت با انجام کارهایی که نکردید شروع دوباره ای داشته باشید. خیلی جوانید برای ناامیدی....

یادتون باشه برای تجربه چیزهایی که نداشتید، می تونید کسی باشید و کارایی کنید که تا حالا نکردید....

همه اینا به حرف سادست اما پشتکار بالا می خواد.... به خودتون بیاید...

ما در کنارتون هستیم....

زمان: 27 آذر ماه 1396 ساعت: 01:39 از گروه : ازدواج

عزیزم شوهرت داغ کرده و فردا پس فردا حتی بهت پیشنهاد میده که با یک زن دیگه ... هم داشته باشین . ولی الان بهترین فرصته برای تو که عاقلانه عمل کنی و اول بگی شش دانگ خونه رو به اسمم کن و یا چیزهای مالی بیشتری به نسبت توانش ازش بگیری . اون با این داغ کردن حتما خیانتشو می کنه پس فعلا نقدا یه خونه بزن به اسم خودت . درضمن حتما بدون احتمال ختم شدن ازدواجتون به طلاق زیاده . پس هم خودت رو برای مقابله با طلاق اماده کن و تا جایی که میتونی چپتو پر کن فعلا . حتما هم دست از مشاوره و همفکری گرفتن از دیگران (مخصوصا) تو همین سایت برندار . تو این شرایط تنها باشی و تنها فکر کنی خیلی سختی می کشی . اگر هم بخوای ادبش کنی برو با پدر زن و مادر زنت راجع به همین مشکلاتی که پسرشون داره صحبت کن تا یکم آبروش بره و خجالت بکشه . ولی من شخصا این کار رو فعلا پیشنهاد نمیدم چون از تو متنفر میشه و دیگه حرفاشم بهت نمیزنه و خونه ای هم به اسمت نمیشه و اونم بیرون از خونه بدون اطلاع تو به ... هاش می پردازه . خدا پشت و پنهات باشه که انقد قوی هستی .

زمان: 19 آبان ماه 1395 ساعت: 03:04 از گروه : سایر سوال و جواب های زندگی

لطفا به نظرات احساسی که در اینجا مطرح شده توجه نکنید...
بندازش زندان و بیچارش کن و....
اگه انصافا دنبال این هستید که ایشون ر اصلاح کنید راهی نداره جز اینکه از خودتون اغاز کنید
اگه واقعا خودتون اصلاح شدید ایشونم به احتمال زیاد اصلاح میشن واگر نشدند باید به مشاور رجوع کنید تا تکلیفتون ر مشخص کنه

زمان: 3 شهریور ماه 1395 ساعت: 07:46 از گروه : سایر سوال و جواب های زندگی

سوال و جواب ها با برچسب عذابم

تگ "عذابم" برای سوالات و بحث‌های مربوط به عواقب ناخوشایند یا مشکلاتی که فرد تجربه می‌کند، استفاده می‌شود. این تگ برای بیان درد و رنج دیگران یا اظهار عذاب و درد نفسی یا روانی افراد به کار می‌رود. بحث‌هایی که زیر این تگ ارسال می‌شوند، معمولاً به اشتراک گذاری تجارب شخصی، مشکلات روانی یا روابط، تنهایی، دلسردی و مسائل همچون افسردگی و اضطراب مرتبط می‌شوند. این تگ به کاربران این فرصت را می‌دهد تا احساسات و مشکلات خود را به اشتراک بگذارند و از دیدگاه‌های دیگران بهره‌مند شوند.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره عذابم سوال بپرس!

بازدید: 3380 از گروه : سلامت روحی و جسمی

سلام و خسته نباشید دختری 26 ساله هستم از نظر عاطفی و احساس امنیت بسیار وابسته به والدینم می باشم.این مسئله از دوران کودکی با من بوده من بدون پدر مادرم هیجا نمی رفتم و شب را هیج جا نمی ماندم یعنی نمی توانستم بمانم دلدرد شدیدی پیدا میکردم این روند رفته رفته کمتر شد تا اینکه بعد از یه مزاحمت خیابانی که باعث ترس شدید من شد پدرم مرا به دانشگاه میبرد و این باعث از دست رفتن اعتماد به نقسم شد به طوریکه وقتی 22 ساله بودم و دانشگاه شهر دیگری قبول شده بودم انصراف داده و مجددا در آزمون شرکت کردم تا در شهر خودم قبول شوم . اما در شهر خودم سعی کردم بیشتر روی پای خود بایستم و با این مشکل بجنگم جنگیدم و موفق شدم حالا دختری که در شهر خود به هیج جایی تنها نمی رفت همه جا تنها میرود. اما حالا... چندی پیش در مقطع ارشد دانشگاه تهران پذیرفته شدم و باید در هفته 2 روز به تهران سفر کنم.و دوباره همان استرس و دلهره به سراغم آمده با اینکه تا به حال پدر مادرم مرا تنها نگذاشته و همراهم بودند اما در هر سری رفتن دچار استرس شدید میشوم.مدام ذهنم درگیر جزئیات است اگر ماشین خراب شود، اگر در راه ماندم ،اگر خانوادم همراهم نیایند و اگرهای بسیار دیگر.البته وقتی شهر خود هستم بسیار راحت به هرجایی می روم اما در شهر دیگر خیلی میترسم این استرس و دلهره عذابم میدهد خواب و خوراک را ازم گرفته.حتی با وجود اینکه میدانم مادرم همراهم خواهم آمد اما باز استرس دارم و متاسفانه وقتی دچار دلهره میشوم دلدرد شدید میگیرم کل مغزم معطوف به استرسم میشود و نمیتوانم به درسم برسم اصلا متوجه حرفهای استاد نمی شوم و فقط میخواهم به شهرم برگردم. میخواهم کمکم کنید این شرایط مرا عذاب میدهد.ترسم از این است که در هنگام تشکیل زندگی این مسئله به معزلی بزرگ تبدیل شود. بازدید: 3380 از گروه : سلامت روحی و جسمی

منم می خوام سوال بپرسم

چند سوال تصادفی

کلید میانبر (shortcut) در ویندوز از كل صفحه نمایش یك عكس می گیرد و آن را در حافظه كلیپ بورد قرار می دهد و ما می توانیم در یك برنامه ویرایش عكس مثل Ms-Paint آن را Paste كنید چیست؟ بازدید: 2684 از گروه : سوالات گوناگون
چگونه پیام پیشخوان ایرانسل رو حذف کنیم بازدید: 3198 از گروه : اینترنت و سایت ها
من میخواهم از امپلی فایر استفاده کنم و میخواهم بدونم که امپر مهم تر است یا ولتاژ بازدید: 76 از گروه : سوالات گوناگون
اسم فیلم سریال ترکی اسم بازیگران سریال نیک و نواح بازدید: 169 از گروه : تلویزیون و فیلم و سریال
چشم آدم چندتا رنگ مختلف رو می تونه ببینه؟ بازدید: 147 از گروه : پزشکی - سلامتی
سوالم خیلی واضحه... محتویات رویال برگر کمبو چیه؟ بازدید: 5054 از گروه : غذاهای نوین
ایا فیلم ارتور و مینیون ها را دیدی برام توضیح بده بازدید: 121 از گروه : تلویزیون و فیلم و سریال
اول فیلم بچه ها بطری می چرخانند بازدید: 37 از گروه : تلویزیون و فیلم و سریال
اسم فیلمی که بچه توی شکم مادرش بزرگ میشه و بدنیا نمیاد تا زمانی که قرص هاش تموم میشه بازدید: 97 از گروه : تلویزیون و فیلم و سریال
یه سینمایی لایو اکشن در مورد یه پسر بچه اس که یه ماشین کوچولو داره و روی پشت بام یه خونه زندگی میکنه و همسایه پایینیش یازده تا بچه داره و همشون شلوغ میکنن و باباشون براشون سیب زمینی سرخ کرده درست میکنه و کف خونه دشک هست یه اسب دراز و عجیب غریب و یه اردک بزرگ هم توی فیلم هست بازدید: 138 از گروه : تلویزیون و فیلم و سریال
سلام من امروز داشتم وب گردی می کردم که سایت زیر رو باز کردم. jokkadeh.rozfa.ir می خواستم بپرسم که این سایت اطلاعات من رو به خطر نندازه کسایی که آشنایی دارن لطفا راهنمایی کنن بازدید: 2760 از گروه : سایر سوالات برنامه نویسی
سلا من مهسا هستم من ۲۵ سالمه وتوی ۱۸ سالگی به اصرار و صلاح دید خانواده با آقایی عقد کردم و اصلا شناختی نداشتیم و خیلی متفاوت هستیم و الان۷ ساله ازدواج کردیم و توی این سالها به من بار ها خیانت کرده یا ولم کرده و خواستیم تا طلاق بگیریم ولی نشد و نزاشتن الان یه دختر ۲ ساله دارم و با یه اقایی توی یه گروه اشنا شدم و مشاوره میگرفتم برای بهبود رابطه ام با همسرم که اون اقا بهم علاقه نشون داد و همو دیدیم چند بار ایشون هم متاهل ان و ۲ فرزند دارن ولی میگن عشق ندارن با همسرشون ولی عاشق منن و منم بهشون علاقه مندم نمیدونم ادامه ایک رابطه چقدر درسته و باید چیکار کنم همسرم بسیار با من سرده و دوری میکنه این اقا خیلی به من کمک کردن تا رابطه م بهتزرشد به همسرم و الانم نمیدونم باید چیکار کنم بازدید: 3065 از گروه : عشق
قصد دارم برای یک سری خدمات، سانس های مختلف ثبت کنیم . دارای دو جدول : سرویس دهنده سانس های استفاده می خواهم برای هر سرویس دهنده به تعدا سانس تعریف کنم . روش ذخیره در دیتابیس با آی دی سرویس دهنده رو نمی دونم ؟ بازدید: 2824 از گروه : برنامه نویسی به زبان #C
یه سوال داشتم خدمتتون من روی هرنوع ویندوزی pes2013رانصب می کنم زمان رفتن به ایکون مسترلیگ ارور می ده وازبازی خارج می شه بازدید: 2815 از گروه : بازی های کامپیوتری
باسلام به همه من یک تبلت ایسوس فون پد دارم که قفل اگو داشت من الگو مو گم کردم و بعد از چند بار تکرار دیگه نزاشت الگو بزنم . گفت باید حتما از راه اکانت گوگل وارد بشم اما بد شانسی من اینجایه که وایفایم(اینترنتم) خاموشه! حالا موندم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید بازدید: 20409 از گروه : مشکلات موبایل

کلید میانبر (shortcut) در ویندوز از كل صفحه نمایش یك عكس می گیرد و آن را در حافظه كلیپ بورد قرار می دهد و ما می توانیم در یك برنامه ویرایش عكس مثل Ms-Paint آن را Paste كنید چیست؟

بازدید: 2684 از گروه : سوالات گوناگون

چگونه پیام پیشخوان ایرانسل رو حذف کنیم

بازدید: 3198 از گروه : اینترنت و سایت ها

من میخواهم از امپلی فایر استفاده کنم و میخواهم بدونم که امپر مهم تر است یا ولتاژ

بازدید: 76 از گروه : سوالات گوناگون

اسم فیلم سریال ترکی اسم بازیگران سریال نیک و نواح

بازدید: 169 از گروه : تلویزیون و فیلم و سریال

چشم آدم چندتا رنگ مختلف رو می تونه ببینه؟

بازدید: 147 از گروه : پزشکی - سلامتی

سوالم خیلی واضحه...
محتویات رویال برگر کمبو چیه؟

بازدید: 5054 از گروه : غذاهای نوین