سوالات با برچسب احساسی


460

سوال


437

جواب

آخرین جواب ها با این برچسب
ظاهراً سوال شما درباره‌ی معرفی و توضیح محتوای یک فیلم است که در آن یک جوان به مزرعه‌ی اقوام خود رفته و در زمان جنگ، تنها با گروهی از زنان باقی می‌ماند. با این توصیفات، نمی‌توان به طور قطع یک فیلم خاص را مشخص کرد، چون ممکن است چند فیلم با موضوعات مشابه وجود داشته باشند. با این حال، احتمال دارد که فیلم مورد نظر شما «دشت سرخ» (The Beguiled) باشد که در سال ۲۰۱۷ توسط سوفیا کاپولا ساخته شد و نسخه ای دیگری نیز از آن در سال ۱۹۷۱ تولید شده است. در این فیلم، یک سرباز مجروح اتحادیه در جنگ داخلی آمریکا به یک مدرسه دخترانه در ویرجینیا پناه می‌برد و در آنجا، یک مرد جوان در میان زنان و دختران باقی می‌ماند.

اگر سوالتان درباره‌ی فیلم دیگری است یا جزئیات بیشتری مد نظرتان هست، لطفاً اطلاعات دقیق‌تری ارائه دهید تا بتوانم راهنمایی بهتری انجام دهم.

<br>
<br>
امیدوارم توضیحات من کمک‌کننده بوده باشه. اگه سوال دیگه‌ای داری، خوشحال می‌شم که کمکت کنم. - جویا

سوال و جواب ها با برچسب احساسی


احساسی یک برچسب است که بر روی مواردی اعم از سوال‌ها، مشاوره‌ها، و بحث‌ها مرتبط با احساسات و احساسات شخصی اعمال می‌شود. این بومیانه می‌تواند به بحث در مورد روابط، خودشناسی، مشکلات روانی، مهارت‌های ارتباطی و موارد دیگر مرتبط با حس‌ها و احساسات اشاره کند. این بومیانه می‌تواند به ارتقای افزایش سطح هوش هیجانی، درک بهتر از خود و دیگران، و حل مسائل شخصی و روابط کمک کند. از طریق این برچسب، کاربران می‌توانند در مفاهیم گوناگون از احساسات خود؛ از شادی و غم تا عشق و اندوه؛ برای بهترین بهره‌برداری از تجربیات همدیگر پرسش کنند.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره احساسی سوال بپرس!



یه دختر دبیرستانی بود که مواد میفروخت و یه پسری هم توی اون دبیرستان بود که از دختره خوشش میومد یه روز دختره تو کیفش مواد گذاشته بود و رفت مدرسه یه دفعه مدیر اومد گفت کیفتو ببینم انگار یکی لوش داده بود این دختر فکر کرد که اون پسره لوش داده برای همین با گروهی که کار میکرد رفتن سراغش و توی یه جنگل اونو زدن تا اینکه پسره بیهوش شد بعد انداختنش توی یه راه فاظلاب. روز بعد اون پسره از جنگل میاد بیرون و میره سرکلاس میشینه بعد متوجه میشه که کسی اونو نمیبینه و در واقع یه روحه.
بعد از ناپدید شدنش مادرش دنبالش میگرده توی همون جنگل با یه تعدادی آدم.
اون دختره هم اونجاست ولی به روی خودش نمیاره. پسره بهش میگه باید بگی منو کجا انداختی یه جورایی انگار دختره پسره رو حس میکرده. خلاصه پیداش نمیکنن و دختره عذاب وجدان میگیره و خانواده خوبی هم نداشته مثل اینکه فقط با پدرش و خواهر یا برادر کوچیکترش زندگی میکرده. خلاصه روح پسره میاد خونه خودش اونجا یه پرنده داره که داشته میمرده و روح اون پرنده میاد روی دستش میشینه وقتی پرنده میمیره روحشم غیب میشه و پسره میفهمه که هنوز زنده‌ست. بلآخره دختره میره جایی که بدن اون پسرو انداختن و میبینه که نیست بعد میره پیش رئیسش که مواد میفروخته و ازش میپرسه کجا بردیش و بعد از دعوا دختره تیر میخوره ولی اون مرد بهش میگه انداختتش کنار سَد. خود روح پسره میفهمه و میره اونجا و چون آب سد رو باز کردن شدت آب زیاده و داره با خودش میبرتش دختره به همه میگه پسره کجاست اونا میرن اونجا و پسره رو نجاتش میدن و میبرنش بیمارستان ولی پسره رفته بوده تو کُما. اونجا دختره با اون حالش از مامان پسره اجازه میگیره تا بره پیش پسره و وقتی میره و باهاش حرف میزنه اون بهوش میاد و حالش خوب میشه ولی دختره میمیره.
بعد پسره از خواهر یا برادر کوچیک دختره مراقبت میکنه و میبردش تا بادبادک هوا کنه و فیلم تموم میشه.
من فقط میدونم که دوبلور پسره سعید شیخ زاده بوده.
میشه لطفا اسم فیلم رو بگین و لطفا جواب بدین؟
سلام
من دختری 35 ساله هستم با ظاهری زیبا و جذاب..از نظر تحصیلات بالاترین مرتبه (دکتری) و موقعیت اجتماعی را دارم. مدت 6 سال با پسر خاله ام که الان 41ساله است دوست هستم. من بدلیل از دست دادن پدر و مادر رفت و آمدی با خانواده خاله ام نداشتم اما 6 سال قبل بطور اتفاقی پسر خاله ام را در منزل مادر بزرگم دیدم اون ورشکسته شده بود و بسیار از نظر روحی داغون بود.. همون شب اون به من ابراز علاقه کرد و این ابراز کردن همچنان بیشتر میشد طوری که همیشه به من میگفت اگه منو ول کنی من میمیرم.. همیشه بهم التماس میکرد که دوستم داشته باش.. و من اول بخاطر ناراحتی های اون کنارش مونم اما کم کم عاشقش شدم.. از نظر مالی وضع خوبی نداشت و من بدور از چشم همه یعنی خانواده خودم و خودش اون رو حمایت میکردم.. حتی شارژ ایرانسلش رو هم براش میخریدم.. گوشی موبایل و... همه همه با من بود.. سعی میکردم آخر هفته هارو کنار اون و خانوادش باشم و بهشون محبت بی دریغ میکردم.. خودش همیشه میگفت تو دنیا هیچکس مثل تو پیدا نمیشه.. تمام این مدت هر موقع بیرون میرفتیم هزینه ها با من بود.. و منو حتی یک پارک برای تفریح نبرد و علتش را میگفت چون من دست خالیم خجالت میکشم بیام بیرون.. البته ناگفته نماند گاهگاهی برایم هدیه هم میخرید و بهم میگفت اگه پولدار بشم دنیا رو برات میگیرم..
5 سال به این منوال من همه جوره کنار خودش و خانوادش بودم تا اینکه سال گذشته با کمک یکی از دوستانش دفتر دار یک وکیل شد و کمی پول دار شد.. اما بعد از چند ماه از کارش من متوجه اس ام اسهای عاشقانش شدم.. و بعد فهمیدم با یک زن مطلقه که یک دختر 17 ساله داشت دوست شده بود و نسبت به اون زن بسیار متعصب بود در حالیکه نسبت به من هیچ تعصب و تعهدی نشون نمیداد و میگفت چون دوستت دارم نمیخوام محدودت کنم حتی چند بار به من پیشنهاد داد با دوستاش رابطه برقرار کنم.. و بعد گفت میخواستم امتحانت کنم.. بهش گفتم اگه منو دوست داری با اون زن بهم بزن اما اون میگفت من یک مدت باید با این زن به رابطم ادامه بدم تا یک بهانه پیدا کنم و ازش جدا بشم..
بهم گفت که من عاشق تو هستم و نسبت به اون زن احساسی ندارم التماس میکرد کنارم باش و تنهام نذار تا من با اون رابطمو بهم بزنم میگفت من تو این رابطه گیر کردم.. و من باور کردم..
تا عید امسال که من برای عیدیشون رفته بودم و اون زن زنگ زد و بهش گفت من پایین ساختمون منتظرت هستم و پسر خالم کروات و عطر و ادکلن زد و بسیار تیپ زد و رفت به من گفت دنبالم نیا.. اما من باهاش رفتم پایین ساختمون.. دست پسرخالمو گرفتم و اون به شدت دستم انداخت کنار و گفت دست منو نگیر خوشم نمیاد بعد رفت پیش اون زن.. پیش زنه به من گفت حرفاتو بزن و برو.. و بهم توهین کرد.. بعد با اون زن خندون سوار پراید زنه شدن و رفتند.. چند ساعت بعد زنه به من زن زد و گفت تو باهاش 6 سال دوست بودی و من 2 ماه.. گفت رفتارش با تو بقدری توهین آمیز بود که به من برخورد.. البته زنه میخواست با این حرفاش ناراحتی منو بیشتر کنه.. بعد از اون روز من باهایش قهر کردم و جواب تلفن و اس هاشو نمی دادم.. خیلی معذرت خواهی کرد و اظهار پشیمونی میکرد میگفت من اون روز کروات زدم که برم با اون زن دعوا کنم و بهم بزنم اما تو نذاشتی... به خانوادش گفته من به حرف اون زن گوش دادم و ازش فاصله گرفتم.. اما من هربار اس ام اس های عاشقانه ایندو را با هم میدیدم داغون میشدم.. در ضمن تو این مدتی که با اون زن دوست شده هر هفته با هم شمال و پارک های مختلف تهران میرن.. و عکسهای خیلی زیبا از اون زن میگیره و میگه چه اشکال داره دوربین همرام بوده ازش عکس گرفتم.. به من میگه تو خودتو با کی مقایسه میکنی جای تو، تو قلب من محفوظه و اون جای تورو نمیگیره.. الان رابطمو باهاش بهم زدم اما خانوادش تلاش میکنن این رابطه درست بشه.. حتی من بهش گفتم اگه به اون زن بهم بزنی می بخشمت اما اون همچنان به این رابطه اصرار میکنه..
الان نمیدونم چکار کنم .. فقط فکر میکنم اگه واقعا راست میگفت و دوستم داشت اینکارا رو با هام نمیکرد.. اما من همچنان عاشقش هستم..
لطفا راهنمایی کنید ایا همچین آدمی واقعا اینطور که میگه دوستم داره؟ یا ممکن هست در آینده بهتر بشه.. میدونم که دوباره برمیگرده اما آیا واقعا میشه همچین رفتار هایی رو بخشید؟ میتونم منتظرش بمونم تا بهم برگرده؟ راستی اینو بگم از وقتی من ولش کردم مریض شده.. و دکتر گفته نارحتیش عصبیه..
من عاشقانه دوستش دارم اما نمیدونم چیکار کنم.. اگه یک مدت بگذره و اون زن دست از سرش برداره آیا میتونم دوباره بهش اعتماد کنم؟
من پسری 29 ساله که حدود 9 ماهه ازدواج کردم و حدود یک سال هم عقد بودیم. من و همسرم نسبت فامیلی داریم و مادر ایشون دخترخاله من میشن.خانواده همسرم مذهبی هستن و در ابتدا که در دوران آشنایی بودیم و بعد 3 یا 4 بار صحبت پدر ایشون اجازه نمیدادن ما زیاد صحبت کنیم و میگفتن صحبت نباید طولانی بشه چون از نظر اسلام صحیح نیست.من با همسرم سر بعضی مسائل مثل میزان مهریه و محل سکونت اختلاف داشتیم اما به اصرار خانوادم قبول کردم.بعد عقد چندین بار با همسرم در مورد بعضی رفتارای همسرم دعوامون میشد و همسرم بعد چند روز لجبازی قبول می کرداشتباه کرده و میگفت میدونستم حق با تو هست اما میخواستم لجبازی کنم تا شاید کوتاه بیای و قول میداد تکرار نکنه اما بعد یه مدت کوتاه دوباره همون رفتارهارو تکرار می کرد. خانواده همسرم در مورد انجام مراسمات یه مقدار به من سخت گرفتن و با اینکه اوضاع مالیشون خوب بود در مورد کارهایی که بر عهده خودشون بود خیلی کوناهی کردن . همسرم اصلا از من حمایت نمی کرد . بعد عروسی هم هر بار که با هم بحثمون می شد همسرم به دعوا و لجبازی میکشوند و اینقدر لجبازی و دعوا رو ادامه می داد که به دعوای فیزیکی کشیده میشد بعد ادامه نمیداد. مثلا در هر بار دعوا این لجبازی و دعوا تا 3 ساعت هم می کشید و من خیلی خسته و رنجور می شدم .چند بار قول داد که این رفتارشو تکرار نکنه اما نتونست به قولش عمل کنه . با مادر ایشون صحبت کردم و ایشون با همسرم صحبت کردن اما چیزی عوض نشد.همسرم یه مقدار خودبرتربین هست یعنی خودش و خانوادشو از همه بالاتر میدونه چون از نظر مالی یکم وضع بهتری دارن در حالی که از نظر من مادیات اهمیت زیادی نداره . من یکم آدم احساستی و در عین حال منطقی هستم یعنی برای من عشق و صداقت مهمتر از مسائل مادی هست. تا الان نتونستم با ایشون چند دقیقه منطقی صحبت کنم و به نتیجه برسیم چون ایشون خیلی آدم منطقی نیست . پیش مشاور رفتیم و اونجا هم قول داد که دعوا و لجبازی شدید نداشته باشه اما باز هم .... در مورد مشکلاتی که من داشتم ایشون هیچ وقت منو درک نکرد و کمکم نکرد . از نظر مادی که توقعاتشون مقداری بالا بود ولی وقتی نوبت خودشون میشد کمترین حد رو اختیار می کردن و از نظر عاطفی و احساسی هم من هیچ وقت نتونستم رو ایشون حساب کنم که مثلا بخوام باهاشون دردو دل کنم یا در مورد بعضی مشکلاتم با من همدردی کنن . متاسفانه با دوران عقد حدود دو ساله دارم ادامه میدم . در حال حاضر از ازدواجم پشیمان هستم و به ایشون علاقه ای ندارم . چند بار جدایی رو مطرح کردم اما ایشون قبول نمیکنه . الان نمیدونم چکار کنم.اصلا از زندگیم لذت نمیبرم و به شدت فکرم مشغوله و کمی افسرده شدم و از زندگیم دارم نا امید میشم. لطفا راهنماییم کنید


چند سوال تصادفی




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.