دختری ۲۰ ساله هستم که از حدود ۱۴ سالگی از یکی از بستگانمون که در شهر دیگه ای زندگی میکنه و دوسال از من بزرگتره خوشم میاد ایشون شخصیتی داره که از دوستی های معمولی و کلا رابطه گریزونه و دوست داره یک نفر رو واقعا عاشقانه دوست داشته باشه و با همون شخص هم ازدواج کنه ، حس من به ایشون از یه دوست داشتن معمولی فراتره، وقتی ۱۵ ساله بودم و این موضوع رو باهاش درمیون گذاشتم جواب درستی به من نداد و من این رو پای بچه بودنمون گذاشتم ، حدود ۱۷ سالگی بدون دلیل به من کادویی داد و سعی میکرد خودش رو به من نزدیک کنه و حس میکنم بهم بفهمونه دوستم داره اما من بخاطر غرور مسخره و چون به من جواب درستی نداده بود اونو از خودم میروندم ؛ وقتی که ۱۹ ساله بودم دوباره به طریقی بهش فهموندم که دوستش دارم اما بهم گفت که هنوز شخص مورد نظرشو پیدا نکرده و جوری این حرفو زد که یعنی من از اون تصور ذهنیش درمورد کسی که میخاد دور هستم مگر اینکه به این تصور نزدیک تر شم ، امسال که ۲۰ سالم شد به خودم قول دادم که به این شخص هم به چشم یه آشنای معمولی نگاه کنم و حسم رو از بین ببرم و سعی میکردم خودم رو ازش دور کنم و ارتباط زیادی باهاش نداشته باشم حتی وقتی به من به بهونه حال و احوالپرسی پیام میداد مثل قبل باهاش راحت حرف نمیزدم و خودش هم متوجه این موضوع شد و حتی بهم گفت که بنظرش من راهمو پیدا کردم ( حس میکنم منظورش این بود که خوبه که از دوست داشتنش دست کشیدم)
تا وقتی که حدود یک هفته پیش بعد از اینکه یکماه قبلش توی تعطیلات عید دیده بودمش ، به من زنگ زد و درمورد چیزای مختلف و معمولی حرف زدیم باهم ، بعد از اون ازم دلیل رسمی بودنم رو پرسید و من هم گفتم دلیل خاصی نداره.

بعد از این همه توضیح میخام بپرسم که آیا از نظر شما این شخص به من علاقه ای داره که با اینکه من خودم رو ازش دور میکنم باز میخاد با من ارتباط داشته باشه یا نه؟
اگه آره ، من چه کاری باید انجام بدم؟

جدیدترین سوالات

دختری ۲۰ ساله هستم که از حدود ۱۴ سالگی از یکی از بستگانمون که در شهر دیگه ای زندگی میکنه و دوسال از من بزرگتره خوشم میاد ایشون شخصیتی داره که از دوستی های معمولی و کلا رابطه گریزونه و دوست داره یک نفر رو واقعا عاشقانه دوست داشته باشه و با همون شخص هم ازدواج کنه ، حس من به ایشون از یه دوست داشتن معمولی فراتره، وقتی ۱۵ ساله بودم و این موضوع رو باهاش درمیون گذاشتم جواب درستی به من نداد و من این رو پای بچه بودنمون گذاشتم ، حدود ۱۷ سالگی بدون دلیل به من کادویی داد و سعی میکرد خودش رو به من نزدیک کنه و حس میکنم بهم بفهمونه دوستم داره اما من بخاطر غرور مسخره و چون به من جواب درستی نداده بود اونو از خودم میروندم ؛ وقتی که ۱۹ ساله بودم دوباره به طریقی بهش فهموندم که دوستش دارم اما بهم گفت که هنوز شخص مورد نظرشو پیدا نکرده و جوری این حرفو زد که یعنی من از اون تصور ذهنیش درمورد کسی که میخاد دور هستم مگر اینکه به این تصور نزدیک تر شم ، امسال که ۲۰ سالم شد به خودم قول دادم که به این شخص هم به چشم یه آشنای معمولی نگاه کنم و حسم رو از بین ببرم و سعی میکردم خودم رو ازش دور کنم و ارتباط زیادی باهاش نداشته باشم حتی وقتی به من به بهونه حال و احوالپرسی پیام میداد مثل قبل باهاش راحت حرف نمیزدم و خودش هم متوجه این موضوع شد و حتی بهم گفت که بنظرش من راهمو پیدا کردم ( حس میکنم منظورش این بود که خوبه که از دوست داشتنش دست کشیدم)
تا وقتی که حدود یک هفته پیش بعد از اینکه یکماه قبلش توی تعطیلات عید دیده بودمش ، به من زنگ زد و درمورد چیزای مختلف و معمولی حرف زدیم باهم ، بعد از اون ازم دلیل رسمی بودنم رو پرسید و من هم گفتم دلیل خاصی نداره.

بعد از این همه توضیح میخام بپرسم که آیا از نظر شما این شخص به من علاقه ای داره که با اینکه من خودم رو ازش دور میکنم باز میخاد با من ارتباط داشته باشه یا نه؟
اگه آره ، من چه کاری باید انجام بدم؟




سوال های تصادفی





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

مشکل دوست یابی

سلام.من پسری هستم که همیشه احساس تنهایی میکنم.سابقه افسردگی شدید هم دارم.قبلا تو یه

آموزشگاه تدریس میکردم.الان هم تو یه دالترجمه کار میکنم.کلاس زبان هم میرم.روابط

اجتماعی چندان قوی ای ندارم.بخاطر همین و بخاطر پر کردن تنهاییم و دوری از این احساس عذاب اور ،تنها راهی که عملا میتونستم انجام بدم این بود که با دختری دوس بشم.اون موقعی که این تصمیم رو گرفتم حدود 15 سالم بود.الان حدود 26 سالمه ولی تا حالا نشده با یه دختر خوب دوست بشم.
چند بار با دختر ها دوس شدم.ولی اون دخترا ، دخترای سطح بالایی نبودن.یعنی یا خیلی زشت و عجیب غریب بودن ، دخترای خوشکل و خوب هیچ وقت با من دوست نمیشن.یه بار عاشق یه پیر زن شدم و باهاش دوس شدم ولی بعدا دچار سو تفاهم شد و باهام قهر کرد.ضربه عاطفی خوردم.یه بار هم با یه دختر زشت دوس شدم.یه روز با هم رفتیم پارک و همونجا دستگیرمون کردن.کلی آبروریزی شد.نزدیک بود بیافتم زندان.شانس آوردم بخشیدنمون.ولی بازم نتونستم دست بکشم.یه بار هم توی یه سایت تقاضای پیدا کردن دوس دختر کردم .بهدش یه دختر باهام تماس گرفت و گفت میتونم به ازای پول برت دوس دختر پیدا کنم.ند نفر معرفی کرد . کلی بهش پول دادم ولی باز هم نشد.آخرش هم کلی ازم پول گرفت و رفت.
تازه با همون دخترای زشت هم بزور دوس میشدم.الان حتی با اونا هم نمیتونم دوس بشم.خیلی خیلی خیلی احساس تنهایی میکنم.از 15 سالگی تا حالا همیشه برای پیدا کردن دوس دختر میرفتم خیابون ها رو گشت میزدم.ولی این چند سال اخیر مثل یه اعتیاد شده .یعنی اگه یه روز نرم بیرون و گشت نزنم ، نمیتونم بمونم.هر لحظه میخوام فرار کنم بیرون.به هر بهانه ای میرم بیرون.اگه بیرون نرم شدیدا احساس بی حوصلگی میکنم.خیلی سعی کردم که این عادت بیرون رفتن رو از سرم بندازم ولی بعد از یه مدت دوباره شروع میکنم.تقریبا هر روز میرم بیرون و دنبال دوس دختر میگردم و هر روز هم دست از پا درازتر برمیگردم خونه.وقتی برمیگردم ، تو راه خونه بغض گلومو میگیره.اون لحظات برگشتن مثل شکنجه میمونه.یعنی تو یه چنین مخمصه ای گیر کردم: نه میتونم دوس دختر پیدا کنم.نه میتونم از تلاش برای پیدا کردنش دست بکشم.با هر کسی هم مشورت میکنم میگه که برو ازدواج کن.میگم شرایطشو ندارم.اونا هم هی میخوان ازدواج رو توجیح کنن.میگم حرف شما درست ولی بخدا نمیشه.نمتیونم و نمیخوام ازدواج کنم.اونا هم میگن ما همین قدر بلدیم.یا میگن برو ناز دخترا رو بکش باهات دوس میشن.ولی نمیتونم ، بلد نیستم.
خواهشا راهنماییم کنین.



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

3


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

3 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



29714
10019
89623

Guest

باید خودتو بیشتر دوست داشته باشی
به حرفم گوش بده
منم مثل تو به نوع دیگه ای بودم
اینو یاد بگیری اوکیه
مثلا با باشگاه رفتن شاید باعث بشه از خودت بیشتر خوشت بیاد
0
امتیاز


29714
10019
89623

Guest

یه سر به سایت بهرامپور دات کام بزن.

باید روی خودت کار کنی . باید طرز فکرت رو نسبت به خودت و دنیات عوض کنی.
26 سالته .
خودت رو برای خودت معرفی کن ببین چه حسی نسبت به خودت داری . آیا واقعا این همون چیزی هست که باید باشی

کتاب اثر مرکب دارن هاردی رو بخون
0
امتیاز
guest : سلام دوست عزیز
واقعا شرایطی ک میگین اذیت کننده اس ولی شما اول باید با خودت رو راست باشی ببینی چی باعث میشه ک دختری باهات دوست نمیشه یا اینکه تو نمیتونی کسیو انتخاب کنی
ولی با خودت ب نتیجه قطعی برس چون شاید اگه بتونی با کسی ام دوست باشی ب مشکل برمیخوری ب نظر من ب روانشناس مراجعه کن
- 25 تیر ماه 1398


0
4
30

sara2015

تنها راه حل برای درمان افسردگی و جلوگیری از فشار های روانی و شیطانی این هست که وقتی این حالات به شما دست میده به نزدیک ترین قبرستون محل زندیگیتون مراجعه کنید البته در ساعات بین 10 صبح تا 1 بعد از ظهر بهتره ، چون بهترین زمان برای دیدن مرده ها که به سمت سرازیری قبر می رن، می باشد ، بیشتر به محل هایی مراجعه کنید که قبر رو تازه کندن، و سپس وقتی مرده ای دیدید با دیدن عکس اون در جلوی تابوت ، مثلا اگه جون یا خوشگل یا پیرزن یا هرچیزی که قبلا در ذهن شما بوده و ازش خوشتون میومده با دیدن عکسش، مرده صاحب اون عکس رو تا سرازیری قبر دنبال کنید، وقتی مرده رو در قبر گذاشتن و تمام مراحل رو نگاه کنید اون طوری یواش یوایش افسردگی و فشارهای روانی و شیطانی شما کم شده و رو به بهبودی میرید! هفته ای 3 یا 4 بار بصورت یک روز در میان انجام بدید، ولی اگه دیدید تاثیری نداشت زمان رو به ساعت 3 تا 4 صبح یا قبل از اذان صبح که بهتره تغییر بدید و یک مزیتی که در این زمان هست اینکه احتمال داره با روح یک مرده صحبت و درد و دل کنید تا از احساس تنهایی در بیاید و بیشتر به آرامش برسید!
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.