جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

درمان دیابت

0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

1


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

1 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



32
1480
490

rojany

هنوز درمان قطعی برای دیابت پیدا نشده است، حتی روش‌های جدیدی مثل پیوند سلول‌های بتا به افراد مبتلا به دیابت نوع1 نیز به علت ضرورت مصرف داروی ضد درد پیوند به صورت مادام‌العمر و عوارض احتمالی ناشی از آن‌ها برای اكثریت افراد مناسب نمی‌باشد.

با این وجود رعایت 5 اصل كنترل دیابت كه در ادامه به آن‌ها اشاره خواهد شد باعث می‌شوند تا افراد دیابتی بتوانند یك زندگی سالم با افراد غیر دیابتی داشته باشند و از پیدایش عوارض دیابت جلوگیری كنند.

این 5 اصل عبارتند از:

آموزش
كنترل روزانه
تغذیه صحیح
فعالیت جسمانی
مصرف منظم داروها (قرص یا انسولین)

در صورتی كه هر یك از این پایه‌ها سست باشد تعادل و در واقع كنترل دیابت بر هم خواهد خورد.
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان










فیلم آسیایی شرقی داستان از اونجایی شروع میشه که یک مادر یا خالهی به خاطر اینکه شرایط بزرگ کردن یه پسر بچه رو نداشته همزمان با داداشش این پسر بچه رو میبره میده به مادر بزرگش که توی روستا بالا یک رود زندگی میکنه. مادر بزرگه خیلی فقیر بوده ولی مادره چالهی نداشته یا خالهه حالا. بعد این بچه رو میسپاره. پسر بچه هم اصلا نمیتونه کنار بیاد به زندگی اونجا و خیلی سختشه ولی مادر بزرگ کم کم با اخلاق تند و تخصش اونو غانه میکنه. پسر بچه رویای اینو داره که دونده بشه و دویدن رو شروع میکنه ولی مادر بزرگ میگه ما پول نداریم نمیخواد دونده بشی. اونم میگه من پابرهنه میدوهم. پابرهنه تمرین میکنه در حالی که همه دوستاش کفش داشتن. بعدم که موفق میشه و مسابقات سطح استانی دست بیدا میکنه مادر بزرگ میره نصف شب براش کفش میختار بخره که نصف شب در مقازه کفش رویشی رو میزنه و با همه این پولی که داشته برای این پسر کفش دوندهی میخره. پسر هم در نهایت شرکت میکنه توی مسابقه و میبره و یک دوندهی معروف میشه. و جزئیات دیگه همینه که یه دیالوگ داره میگه که ما با اصالت فقیریم. من فقیرم. مادرم فقیر بوده. مادر مادرم فقیر بوده. پس ما بلدیم با فقر زندگی خوشحالی داشته باشیم. به علاوه یه سحنه هی هستش که اینا از رود پایین خونهشون یه کفش چوبی میگیرن. مادر بزرگ میگه که این کفش رو نگه دار. کسی که یه لنگی کفش رو گم کرده خطمان لنگی دیگهش هم میندازه به رود. و واقعا هم اونی که کفش هم پیدا میکنن. و اینه انقدر فقیر بودن که یه دونه آهنروبا به نخ میبستن توی خیابون راه میرفتن تا تکیای فلس جمع بشه. با این حجم از جزئیاتی که من و خانوادم یادمونه بعید میدونم که توهم باشه.












پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.