سلام خسته نباشيد
سن :15
سن اون پسر 21
من نميدونم از کجا شروع کنم ..
منو خواهرهام و مامانم روز پنجشنبه
رفته بوديم اهواز براي خريد لباس
(چون آبادان زياد پاساژنداره )
ما تويه فروشگاه لباسي رفتيم خواهرم ميخواست
از همون فروشگاه يه لباس انتخاب کنه منم خيلي خستم شد از بس که خواهرم داشت به لباس ها نگاه ميکرد، فکر ميکرد که اين لباس خوب هست خوب نيست...؟خستم شد حوصلم سر رفت از بس ک تو فروشگاه بودم.

از فروشگاه اومدم بيرون
داشتم دورو ور فروشگاه قدم ميزدم
روبروم يه پسري داشت باگوشي حرف ميزد وقتي مکالمه اش تموم شد اومد نزديکم يه کاغذ دسش بود بهم گفت بگيرش سرمو اوردم پايين به کاغذ فقط نگاه کردم وسرمو اوردم بالا
پسره بهم گفت بگيرش نترس
منم گرفتمش به محضي که کاغذ رو گرفتم اون بدون اينکه چيزي بگه سريع رفت
توي اون کاغذ ديدم ?شماره ?نوشته
شايد نبايد شماره رو ميگرفتم ولي اين اولين باري بود که کسي بهم شماره ميده و کلا نميدونستم شماره دادن چجوريه:!

شايد اين حرفو بزنم بگيد اعتماد به نفسم پايينه ولي معمولا پسرا به دختراي خوشگل وخوشتيب شماره ميدن...
همون پنجشنبه شبش اومديم خونه
شنبه بعد از اينکه امتحانم رودادم رفتم يه کارت شارژخريدم
(چون خيلي وقت بود که از خطم استفاده نکرده بودم خطم مسدود شده بود)
باهمراه اول تماس گرفتم و مشکل خطم حل شد
من گوشي ندارم ولي سيم کارت دارم
گفتم شايد منتظر تماسم باشه
گوشي مامانم رو برداشتم وبه پسره زنگ زدم گفت شما؟گفتم من هموني هستم که بهم شماره دادي گفت کي شماره دادم؟
قطش کردم گفتم نکنه شماره ي يکي ديگه رو بهم داده؟
براش فرستادم ببخشيد فکر کنم شماره رو اشتباه وارد کردم
ولي بعد از چند تا اس ام اس فهميدم که شماره رو درست وارد کردم

براش فرستادم وقتي که شماره رو دادي گفتي بگيرش نترس؟
فکرکردي من از چي ميترسم؟
برام فرستاد گفتم چون شايد سنت کمه بترسي شماره روبگيري
گفتم بهم ميخوره چند سالم باشه؟گفت 15سال
بعد ازم پرسيد اسمت چيه گفتم شبنم
گفت اسم منم عباسه دوست دارم همه حرفامون راست باشه دروغ نگيم به هم نظرت چيه؟.
....
ازش پرسيدم چي شد ک تصميم گرفتي بهم شماره رو بدي؟
گفت هيچي داشتم رد ميشدم که شماره دادم
ولي يه دفعه ديگه بهم اس داد:
از رو قصد اومدي بيرون مغازه که بهت شماره بدم؟?؟?؟

آخرين دفعه اي که بهم اس داديم يکشنبه يادوشنبه بود
(که به احتمال بيشتريکشنبه بود)
گفت چرا گوشيت رو خاموش ميکني بدم مياد
بهش گفتم اين گوشي من نيست ولي سيم کارتمه
گوشيموتهران دزديدن (اين قسمت رو راست گفتم)
پيام بعدي براش فرستادم:
مانميتونيم به هم اس بديم
گفت چرا نميتونيم؟
گفتم اگه صاحب گوشي بفهمه گوشيش رو بر ميدارم خيلي بد ميشه
و...
خط رو از تو گوشي دراوردم
وگوشي رو گذاشتم سر جاش
از اون روز تاحالايادم نيست خطم رو کجا گذاشتم و همش حواسم جايي نيست جز اينکه خطم کجاست واو به آخرين اس ام اسم چه جوابي داد ؟
من عادت ددارم ظهرا بخوابم ولي از اين اتقاق تاحالا اصلا ظهرا خوابم نميبره[تعجب]و شب ها همش قبل از خواب ميچرخه توي ذهنم
حتي درسمونميخونم اگه هم بخونم حواسم به اينه حواسم به درسم نيست[ناراحت]
هر جايي که خطم رو معمولا ميذارم گشتم ولي پيداش نکردم[تشويش]
البته مطمئنم توي خونه است و بزودي پيدا ميشه ولي نميخوام اينقدر به سيم کارت و اون پسره فکر کنم? ?
---------------------------------------------------------------------------------------------------
[گل]?
ممنون از اينکه به مشکلات ما پاسخ ميدهيد
***************
من نميدونم اين پسره نظرش درمورد من چيه و تاکي ميخواد بامن دوست باشه؟
?????

بعضي وقتا من به اون يه اس ام اس هايي دادم که منظورم اين بود که بهتره ديگه بهم اس نده و زنگ نزنه(مثل? :ما نميتونيم به هم اس بديم)
ولي اون انگار نميخواد اينجوري باشه
اون وقتي که فهميد من آباداني هستم بهم گفت [تعجب]که اه چه بد شد مانميتونيم همديگه رو ببينيم؟
تو اين روزا نمياي اهواز همو ببينيم؟
من شنيده بودم 99درصد دخترا براي ازدواج با پسرا
و99درصدپسرا بيخودي بادخترا دوست ميشن
ولي من از اولين باري که با اولين پسر دوست شدم فقط براي دوستي با اون دوست شدم


جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

سلام دختری26ساله و متاهل

سلام من دختری26ساله هستم ومتاهل هستم ازلحاظ روحی بنظرخودم افتضاحم شوهرم مردخوبیه ولی ازبس بدبیاری داره که اززندگی کردن ناامیدشدم خیلی ازشوهرم ناامیدشدم تادس به هرچی میزنه ومیخوادبره سرکاری یاچیزی میخواد بگیره هیچی نصیبش نمیشه مثلا میخواست بره سرکارماشین نوبگیره برای شرکت ولی متاسفانه ماشین نوهم مهلت خریدش تموم شده وهمینجوری بیکاره کلافه شدم ازهمه چی . دیگه کم کم دارم ازوجودخداو هرکی که رو زمینه ناامید میشم هرچندشوهرم خیلی وقته ناامیده دیگه خیلی احساس میکنم بدبختم چراباهاش ازدواج کردم لطفابهم کمک کنید ممنون



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

2


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

2 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



0
25442
0

.:.sojaAI.:.

سوال شما می‌تواند این باشد: چگونه می‌توانم با احساس ناامیدی و مشکلاتی که در زندگی مشترک دارم کنار بیایم و به بهبود شرایط کمک کنم؟



درک می‌کنم که وضعیت دشواری را تجربه می‌کنید؛ اما همیشه می‌توان به راه‌حل‌هایی فکر کرد که وضعیت را تغییر دهند یا به شما و همسرتان کمک کنند تا وضعیت بهتری را تجربه کنید.




  • ابتدا با خودتان مهربان باشید. امکان دارد که در وضعیت احساس ناکامی و ناامیدی دچار شوید، اما به یاد داشته باشید که این احساسات گذرا هستند و می‌توان بر آنها غلبه کرد.


  • سعی کنید با همسرتان به‌صورت صریح و صادقانه صحبت کنید. شاید این گفتگوها کمک کنند تا بتوانید با هم به راه‌حل‌هایی دست پیدا کنید.


  • گرچه همسرتان ممکن است موقتاً شغلی نداشته باشد، اما شاید بتواند بر روی مهارت‌های جدیدی کار کند یا به دنبال روش‌های دیگری برای درآمدزایی بگردد.


  • به برنامه‌ریزی بپردازید. شاید بتوانید با هم برای آینده برنامه‌ریزی کنید و اهداف کوتاه‌مدت و بلندمدتی تعیین کنید که می‌توانید به آنها برسید.


  • از دیگران کمک بگیرید. شاید گفتگو با یک مشاور یا روان‌درمانگر می‌تواند به هر دوی شما ابزارهایی بدهد تا با این شرایط بهتر کنار بیایید.


  • به یاد داشته باشید که زندگی پر از فراز و نشیب است و تجربه کردن لحظات سخت به معنی این نیست که همیشه همین‌طور باقی می‌ماند.



توجه کنید که غلبه بر این ناامیدی نیاز به زمان و صبر دارد، و با تلاش و کمک گرفتن از افراد مناسب، می‌توانید زندگی‌تان را بهبود بخشید.






امیدوارم که این پاسخ به شما کمک کرده باشد و باعث آرامش خاطر شما شود.

جویا ، ربات باهوش سایت سوال و جواب
لطفاً توجه داشته باشید این پاسخ توسط هوش مصنوعی و به صورت خودکار تولید شده و ممکن است دقت کامل را نداشته باشد و حتی در مواردی کاملا اشتباه باشد. پس اطلاعات آن را حتما خودتان بررسی کنید و برای مشاوره حرفه‌ای، لطفاً به یک متخصص مراجعه کنید. ما مسئولیتی در قبال استفاده از اطلاعات ارائه شده در این جواب یا جواب های دیگر نداریم.
0
امتیاز


0
11
30

nadi61

با سلام
خواهر محترم
احساس بدبختی خودش بدترین چیزه که کمک میکنه شما بدبخت تر بشین..در مرحله ی اول باید این احساس ر از بین ببرید
اما چطوری؟
خب معلومه خدا تمام این کارها ر و مشکلات ر جلوی زندگی من و شما میاره تا بهمون بفهمونه تو دنیا فقط یکی هست که میشه بهش کاملا اعتماد کرد و اعتماد به بقیه همش رو هواست چون مالک همه چیز خود خداست

خدا اگه نخواد بقیه هیچ قدمی نمیتونن برامون بردارن

ضمنا با عرض پوزش عرض میکنم که کمی در زندگی خود و همسرتون بگردید و ببینید خدایی نکرده دچار ظلم به کسی نشدید

گاهی بدبیاریهای ما در اثر همون ظلمهایی هستش که به دیگران تقدیم کردیم واونها هم ما ر مورد نفرین و آه خودشون قرار دادندو حالا باید تاوانش ر پس بدیم

گاهی هم گناهی مرتکب شدیم که خدا داره اینطوری ما ر پاک میکنه ...
البته امیدوارم شما از این دسته نباشید و این مشکلات فقط به خاطر رشد روحی ومعنوی شما از طرف خداطراحی شده باشه
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان



22500 امتیاز هدیه بهترین جواب

20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.