جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

دعوای خانوادگی

من دختر 25 ساله هستم داداشم 30سالشه الآن یکسال ونیمه ازدواج کرده زن داداشم 2ماه از من بزرگتره دوران مجردی داداشم خیلی باهم خوب و صمیمی بودیم از روزی که ازدواج کرده مخصوصا از عروسیش خیلی با من و مامانم خیلی بد شده توی روی زنش باهامون بد رفتاری میکنه و زنش رو بالا میبره و من و مامانم رو پایین و پرخاشگری باهامون میکنه ولی زنش باهامون خوبه پشت سرمونو نمیدونم ولی من ازش دورویی دیدم خونه داداشم توی شهری دیگست تابستونه اومدن خونمون و باهامون زندگی میکنن الانم باهاش قهرم و ازش خیلی نفرت دارم فکر میکنم کار زنشه آخه قبل ازدواجش اینطور نبوده از جفتشون کینه دارم و دیگه نمیتونم تحملشون کنم خانوادمم میدونن که اون مقصره ولی چون پسره ارشدشونه هیچی بهش نمیگن دیگه دارم دیوووووووونه میشم از دستش به نظرتون چیکار کنم ؟زنش مقصره؟ کمکم کنید که چه جوری با اخلاق گندش کنار بیام.
ممنون تون میشم اگه راهنماییم کنین.



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

1


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

1 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



34996
10432
104747

Guest

با برادرت و همسرش با مهربانی رفتار کن و یک بار با برادرت به طور جد صحبت کن و به او بگو که هیچ چیز جای برادر و خواهر را نمی گیرد و از او خواهش کن با تو تنهایی به بیرون از خانه برای گردش بیاید ببین نتیجه اش چه می شود بعد نتیجه را به ایمیلم ارسال کن تا به تو ادامه را بگویم که چکار کنی >

0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان


25000 امتیاز هدیه بهترین جواب

30000 امتیاز هدیه بهترین جواب

27500 امتیاز هدیه بهترین جواب


22500 امتیاز هدیه بهترین جواب







سلام.من در رابطه با یکی از نزدیکترین فرد زندگیم سوالی دارم.اون یه خانوم جوونه که خیلیییی برام مهمه حالش.در کودکی سابقه حس کردن یه موجود خیالی رو داشته که به اسم صداش میکرده با پی گیری خانواده متوجه شدن که این مسئله برای بچه های تو اون سن و سال طبیعیه.ماباهم خیلی راحتیم واسه همین مشکلاتشو باهام درمیون میزاره.پارسال بود که میگفت خیلی میترسم.وقتی ازش پرسیدم از چی؟ میگفت حس میکنم یکی پیشمه یکی پشت سرمه خیلی میترسم و اینا.یروز بهم گفت اون موجود وحشتناک هی ازم میخواد که مثلا خودمو از پله ها بندازم پایین هی اینو بهم میگه منم هربار به تو فک میکنم که دوست دارم و اینکارو نمیکنم.نگران کننده بود سعی کردم کنارش باشم حرفاشو بهم بزنه تا بعد یه مدت یادش رفت اما الان دوباره برگشته اون حس هاش.دیشب دوباره بهم گفت خیلی میترسم با اینکه تنها نبود تو خونه اما باز میترسد میگفت فک میکنم یه موجود وحشتناک تو خونست حتی از ترس نمیتونست بخوابه یا حتی گریش گرفت.زنگ زد که امروز یکی بیاد پیشش بمونه که کمتر بترسه.حس میکنم حالش خوب نیس.نمیدونم چیکار کنم؟ میترسم اتفاقی بیوفته لطفا کمکم کنید بتونم واسش کاری کنم قبل از اینکه اتفاق ناخوشایندی پیش بیاد.هرچی سریع تر منتظر پاسخ شما هستم.خیلی ممنون











پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.