من دختری 20ساله ام و تا حالا عاشق هیچ پسری نشده بودم تا اینکه دوماه پیش با یک پسر اشنا شدم این پسره اوایل دوستی مرتب بهم زنگ میزد و بعد یک مدت باهام اصلا تماس نمیگرفت منم که دیدم اون زنگ نمیزنه من بهش زنگ زدم و دوسه بار که تماس گرفتم دیدم هیچ عکس العملی نشون نمیده دیگه منم باهاش تماس نگرفتم تا اینکه بعد 11روز بهم پی ام داد و گفت که میخوام ببینمت منم باهاش روز شنبه قرار گذاشتم،تا شنبه همش پی ام میداد و زنگ میزد ولی از وقتی که برگشتیم نه زنگ زده نه پی ام داده.موقعی که پیششم رفتارش باهام خیلی عاشقانس ولی یبار که داشتیم پشت تلفن باهم حرف میزدیم بهم گفت که من یبار عاشق یک دختر شدم دیگه از اون روز به بعد تصمیم گرفتم که کسیو دوست نداشته باشم و عاشقش نشم رابطه ما دوست پسر دوست دختره و من دوست دارم ولی دیگه دوست داشتن عشقی نیست.منم عاشقش شدم یعنی شب و روز فکرم پیششه نمیدونم باید چیکار کنم خودمم نمیدونم چرا یهو اینطوری شد میشه کمکم کنین باید چیکار کنم؟نمیخوام عشقم یکطرفه باشه!🙏



سلام.من 24 سالمه تنها زندگی میکنم.برادرم در کشور آلمان زندگی میکند.برادرم به من نزدیک 35 میلیون تومان پول داده بود براش در بانک بزارم.بعد من نیاز به پول داشتم یک میلیون آن پول را روی شرط بندی فوتبال گذاشتم و طی بدشانسی آن را باختم بعده آن سعی کردم این پول را برگردانم.ولی نتونستم هر کاری کردم بیشتر باختم الان پول را کامل باختم و مبلغ 35 میلیون تومان از دست رفته کامل و برادرم هنوز در جریان نیست.و همیشه مقدار پول وسودش رو از من میپرسه.و تقریبا طی یک کاری نزدیک به یک ماه آینده این پول رو میخواد باهاش زمین بخره.من الان موندم این وسط چیکار کنم. نمیدونم باید چی بگم پیشه کی برم.چطور اقرار کنم اینکارو کردم.جیزی هم ندارم بفروشم کسی نفهمه.کاره اشتباهی انجام دادم ولی راه برگشتی ندارم.لطفا نگید کارت اشتباه بوده.هیچکس هم حتی بهترین دوستام هم نمیدونن اینکارو کردم مونده تو وجودم داره منو از داخل میخوره .شب و روزم شده فکر کردن به این موضوع.خودم میخوام به خودم چاقو بزنم تو یه جای خلوت بعدش بگم این چول رو دو نفر اومدن ازم دزدیدن.فرار کردن منم چاقو زدن.بعدش چند روز تو بیمارستان بستری بشم.اینطوری شاید شرمنده نشم.ولی اینکارمم اشتباس میدونم.چیزه دیگه ای به ذهنم نمیرسه.اگر بگم اعتماد و خصوصیاتم و شخصیتم همه چیم از بین میره.لطفا راهنمایی کنید.ممنون

جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

زندگیم ریخته بهم

سلام. من 21 سالمه. 4 سال و چند ماه میشه ک با یه پسری دوست هستم. از اول همدیگرو خیلی دوست داشتیم و قرار بود با هم ازدواج کنیم. اما بعد از گذشت دو سال یعنی از دو سال پیش رفته رفته نسبت به من سرد و بی احساس شد و این تغییر احساسش همچنان ادامه داره. دیگه اون علاقه ی قبل رو نسبت به من نداره. همش از من میخواد کارایی رو انجام بدم ک میدونه خیلی از انجام این کارا متنفرم. با همه ی بی احساس بودنش توی این چند سال واسه بودنش خیلی تلاش کردم. از خیلی چیزا گذشتم. چند وقتی میشه ک دعوامون شده و با هم مثل قبل صمیمی نیستیم.حالا خواستم دوباره من کوتاه بیام تا رابطمون مثل قبل بشه اما اون فکر میکنه ک من توی این مدت بهش خیانت کردمو با کسی دیگه هم رابطه برقرار کردم. هرچقدر قسم میخورم اصلا باور نمیکنه.حتی با اینکه چندین بار بهش ثابت کردم ک واقعا دوستش دارم و نمیتونم نبودنشو تحمل کنم باز هم بهم شک داره.همیشه وقتی دعوامون میشد من زودتر کوتاه میومدم و همه چیز درست میشد. اما اینبار به دلیل مشکلات روحی و افسردگی شدید نتونستم زودتر اقدام کنم. با اینکه هنوز هم مشکلاتم برطرف نشده اون باز هم حرفایی رو به من میزنه ک روز به روز بیشتر منو افسرده تر و گوشه گیرتر میکنه. کسی میدونه چجوری باید بهش بفهمونم ک من بهش خیانت نکردم؟



1
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

7


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

7 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



20944
9838
68717

Guest

یادت باشه موندنی با لگدم نمیره...رفتنی هم با خواهش نمیمونه.. عزیزم قبول کن دیگه دوستت نداره ..ازش جداشو اگه برگشت یعنتی دوستت داره اگه برنگشتم ک هیچ..درضمن باید به پسر کم محلی کرد که بیاد طرفت
0
امتیاز



شما باید خدا را شکر کنید که این اتفاق قبل ازدواج با ایشون افتاد.
من مواردی را سراغ دارم که پس از رابطه دوستی قبل ازدواج، ازدواج سر گرفته، دختر به خانه پسر رفته، از او بچه دار شده و او بچه را به مرد دیگری نسبت می ده و بعد چهار سال زندگی مشترک هنوز شوهرش به او اعتماد نداره.
شما پرسیدید چگونه به او ثابت کنم که من بهش خیانت نکردم.
من میگم کمی تامل و فکر کنید و بعد سوالتون را عوض کنید.
باید بپرسید:
چطور به خودم ثابت کنم که ارزش من بسیار بیشتر از اینه که خودم را در اختیار یک هوس باز فریبکار بگذارم...؟
چطور به خودم بفهمانم که ارزش و جایگاه واقعی یک دختر خانم اینه که پسر با کمال احترام و به صورت رسمی و آشکار با خانواده اش و با دسته گل به خواستگاری او بیاد، منت او را بکشه، براش مهریه در نظر بگیره، شرایط او را بپذیره و مثل یک خانم پس از جاری شدن صیغه ی محرمیت و گذراندن دوران انتظار طلائی عقد، او را به خانه ی بخت ببره.
لطفا حتما خوب فکر کنید و تلاش نکنید برای راضی کردن دل خودتون بیشتر از این خودتون را فریب بدین.
یا علی. اللهم عجل لولیک الفرج.
0
امتیاز



بسم الله الرحمن الرحیم. سلام. ضمن احترام به نظر پاسخ دهندگان گرامی قبلی، بگذارید کمی از روانشناسی دوستی قبل ازدواج براتون بگم.
چرا اینقدر قرآن مجید به ازدواج توصیه و از رابطه دوستی خارج از محدوده ازدواج نهی کرده؟
دلائل روانشناختی، جامعه شناختی، اقتصادی، امینیتی، معنوی و ... بسیار وجود داره.
اما این جا فقط یک دلیلش را خدمت شما عرض می کنم:
با دوستان عزیز بالا موافقم که احتمالا دوست پسر شما تنوع طلب و دنبال موارد تازه تر و دنبال هیجان و کنجکاوی و ... است. احتمالا این بهانه گیری است که شما را متهم کرده است. اما یک احتمال هم این است که این بهانه گیری نیست.
به طور منطقی، وقتی دختری بدون جاری شدن صیغه ی محرمیت و بدون طی مراحل قانونی، احتمالا بدون اجازه ولی (پدر) و بدون رضایت مادر تن به رابطه با یک پسر نامحرم می ده، آیا این طبیعی نیست که اون آقا پسر با خودش فکر کنه از کجا معلوم که به همین راحتی که خودش را در اختیار من گذاشت، بعدا با یک پیشنهاد دیگه خودش را در اختیار یک پسر دیگه نگذاره؟!
(ادامه در نظر (کامنت) بعدی.)
0
امتیاز


20944
9838
68717

Guest

شما یعنی از17یا18سالگی دوست بودید.دختر و پسر تو این سن زود دل میبندن زودم سیر میشن.خودتو کوچیک نکن.احتمالا با یکی دیگه رفیقه
0
امتیاز


0
16
30

vahab00

پاسخ شما دو کلمه است : کات کن کسی که ارزش شما رو درک نکنه و همش باعث ناراحتیتون بشه ارزش نداره عشقی با ارزشه که باهاش احساس شادی و غرور کنی نه ناراحتی و افسردگی
0
امتیاز


0
101
140

alemedahr

اصلی شما هستید. اگر اثبات کنید خیانت نکردید بهانه های دیگه ای جور می شه. به نظرم تلاش کنید این رابطه رو از ذهن و قلبتون خارج کنید و به کسی دل ببندید که در قبال شما تعهد و مسئولیت بپذیره و بعد که کیفشو کرد نذاره بره!! ببخشید که رک و صریح آخر قصه رو گفتم. سرنوشت تلخ اکثر این رابطه ها همینطوره. با خودتون روراست باشید و عاقلانه تصمیم بگیرید.
موفق باشید
0
امتیاز


0
101
140

alemedahr

سلام چیز غیر قابل پیش بینی نبوده. خیلی از این رابطه ها عاقبتش همینه که توصیف کردید. رابطه بدون تعهد و مسئولیت دو طرف لذت ها و جذابیت های خودش رو داره اما رفته رفته آدم رو دلسرد می کنه و نمی تونه قوام و استحکام رابطه زن و شهر رو داشته باشه. حدس من اینه که بحث خیانت یه بهانه جوییه تا دیگه ادامه نده. چون دیگه رغبت و گرمی اوایل رابطه رو نداره و به دنبال کیس های نو و جذاب تر می گرده. متاسفانه بازنده
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان


20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


17500 امتیاز هدیه بهترین جواب




















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.