سوال و جواب ها با برچسب کلش







چند سوال تصادفی

با سلام.دختری ۳۱ ساله هستم و دو سال پیش عقد کردم.همسر بسیار مهربانی دارم که مرا بسیار درک میکند.در زندگی مشترکمان مشکلی ندارم.
اما از زمانی که به یاد دارم مادر پدرم اختلافات شدیدی داستند.پدرم مرد خوبی است که به خاطر آرامش من و برادرم بیشتر اوقات سکوت کرده است.
مادرم زن بد دهن خودخواه خودشیفته است که فقط خودش و خانواده اش را قبول دارد.
در جمع فامیل به من و برادرم و پدرم توهین میکند فحشهای جنسی میدهد.پدرم را کتک زده از خانه بیرون میکند.حتی سر بی اهمیت ترین مسائل دعوا راه میاندازد و ما هرلحظه استرس داشتیم که الان جنگی در راه است.من به احترام اینکه مادر است در برابر این رفتارها سکوت میکردم تا اینکه دوماه پیش که پدرم را از خانه بیرون کرد و برادرم را کتک زد برای اولین بار اعتراض کردم.جنگ بزرگی راه افتاد.به فامیل زنگ زد و آبرویم را برد.جلوی همسرم میخواست مرا کتک بزند و فحشهای بدی بهم داد.از همسرم خواست مرا طلاق دهد میگفت من دختر پاکی نیستم.
الانم دوماه است که قهر کرده.
تمام خاطرات تلخ این سالها هر لحظه از ذهنم رد میشن و من هر روز افسرده تر میشم.فیط به خاطر همسرو پدرم زنده ام.همه چیزو از دست دادم.چند وقت دیگه عروسیم بود که بهم خورد مادرم میدونه من خیلی روی آبروم پیش خانواده همسرم حساسم نمیخواد بیاد.اعصابم بهم ریخته کمتر با خانواده همسرم رفتو آمد میکنم چون دستانم میلرزد هرچی ب میدارم از دستم میریزد مشکل قلبی پیدا کردم و تحت نظر پزشک هستم.وظایف زناشویی را انجام نمیدهم.به کمک شما نیاز دارم.میخواهم به زندگی برگردم اما نمیشود.تورو خدا کمکم کنید
16 سالمه پدرم بازنشسته شده مادرمم کارمنده. تا 10-11 سالگی پیش مادر بزرگم بودم. حدودا 10-11 سال از مادر بزرگم مراقبت کردیم. یه نفرو میاوردیم پیشش می خوابید. 4 ساله پیش خالم زندگی می کنه. مشکل منم از همین جا شروع شد. از وقتی که روابطمون با خالم زیاد شد. مادرم به شدت تحت تاثیر خالم هست. خالمم به مادر بزرگم گیر میده. تا حالا نشده پیش هم برسیم این مشکل نباشه. خالم بهم گیر میده شدید! قبلا می گفتم اشکال نداره ولی الآن داره رو مادرمم تاثیر می زاره. فقط لازمه خالم یه چیزی بگه مادرمم پی اون رو می گیره. حدودا یک ساله جلو خالم وایمیستم حتی باهاش دعوا می گیرم ولی حاظرم قسم بخورم همیشه خالم شروع کرده دعوا رو هرچیم به مادرم می گم من نیام پیش خالشون میگه نه باید بیای. راستشو بخواین سرم رو کلاه میزاره هر دفعه میگه اگه خوب رفتار کنی این کارو می کنم اون کارو می کنم منم قبول می کنم. به طور مثال همین شب جمعه خالم به همه چیزم گیر داد از وقت بیدار شدنم بگیر تا حرف هایی که میزنم منم هر چی گفت گفتم چشم این قدر خالم ادامه داد تا دعوا بشه تا جایی که دختر خالمم باهاش دعوا گرفت گفت مامان ول کن امشب می خوای دعوا کنی. اومدیم خونه مادرم بهم آفرین گفت. قراره بود فردا یکشنبه بریم دریا. اما از بدشانسی امروز مادرم با مامانم قرار گذاشت بریم جنگل. طبق معمول از اول خوب بود ولی از وسط ها شروع شد. میگم خاله آتیش داره خاموش میشه مسخرم میکنه میگه برو کنار نسوزی(دفعه های قبلم بهم الدنگ و این شلوارشم نمیتونه بکشه بالاهم گفته عادی داره میشه) مامانم شنید و هیچی بهش نگفت. از جنگل رفتیم خونه مادربزرگم اون جا هرچی خالم گفت گوش دادم که خالم و مادرم ناراحت نشن ولی باز با مادر بزرگم دعواش شد. این قدر ادامه داد که از مادرم بگیر تا دختر خودش بهش گیر داد. ولی گوش نداد این قدر ادامه داد ادامه داد تا منم دخالت کردم و به مادم گفتم بریم خونه که خالم گفت مگه بچه ای خودت برو خونه بزرگ شدی البته با لحن مسخره کننده منم زدم بیرون اومدم خونه.
حالا مادرم اومده خونه با من قهره کرده؟
بنظرتون چی کار کنم اگه مشکلم رو بتونین حل کین تا عمر دارم سر نماز و هر جایی که می خواستم دعا کنم اول شما رو دعا می کنم.



پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.