پرسش و پاسخ ، سوال و جواب فارسی
یاد بگیر و پول دربیار: آموزش رایگان Html Asp.net Wordpress

سوالات با برچسب اقامت اروپا از طریق سرمایه گذاری


02

سوال

04

جواب

ابر برچسب های مرتبط
سوال های تصادفی با این برچسب
پربازدید ترین های این برچسب
تبلیغات در سوال و جواب
آخرین جواب ها با این برچسب
ابر برچسب ها

سوال و جواب ها با برچسب اقامت اروپا از طریق سرمایه گذاری



منم می خوام سوال بپرسم

چند سوال تصادفی

بهترین آنتی ویروس رایانه ای کدام است؟
بازدید: 4246 از گروه : سوالات گوناگون
واقعا میخوام مطالعه کنم برای پیشرفت کارم و تغییر موقعیت شغلی و هم اینکه مطالعه و ورزش خیلی دوست دارم ولی اصلا نمیتونم .
شاغلم، مشکلم اینه که چه در محیط کار و چه در منزل زیادی فکر میکنم . به همه چی فکر میکنم .نمیتونم حواسم جمع کنم . زن و بچه دارم باهاشون هم مشکلی ندارم ولی خیلی آدم فکری هستم ....
چکار کنم بنظرتون ؟ چه راهکاری دارید ؟
بازدید: 595 از گروه : بی حوصلگی
چطوری تولید محتوا کنیم؟
بازدید: 136 از گروه : کسب و کار و تجارت
نحوه افتتاح حساب ارزی چگونه است؟
بازدید: 7085 از گروه : پول و اعتبار
پسر بچه با قدرت ماورایی تنه درخت را بلند می‌کند و یک مرد به او می‌گوید بگذار زمین!
بازدید: 145 از گروه : اجتماعی
فایل افیس را چگونه از ویندوز به برنامه روبیکا یا بله ارسال کنیم؟
بازدید: 292 از گروه : کامپیوتر
سلام
خواهشا کمکم کنین
دو سال پیش توی دانشگاه با پسری به اسم سینا اشنا شدم.ازم خواستگاری کرد.یک جلسه هم با مادرش اومدن و من و مادرم و دیدن.یعنی خواستگاری خیلی رسمی انجام نشد.قرار گذاشتیم تا پایان درسمون صبر کنیم و با هم در ارتباط باشیم تا هم همدیگه رو بهتر بشناسیم هم شرایط ازدواج سینا درست بشه.
توی این مدت رابطمون خیلی خیلی صمیمی شد.
سینا دو سال از من کوچیکتره.
بعد یه مدت دیدم یکم تعادل عصبی نداره.کاراش و رفتاراش برام خیلی زننده شد. تا رفتارم باهاش سرد شد شروع کرد به اذیت کردن من و تهدید کردنم.
تصمیم گرفتم ازش جداش م.ولی مخالفت کرد.گفت اگه بخوای از من جدا شی ابروت و پیش خانوادت میبرم. منم اهمیتی به این حرفش ندادم.چند روزی باهاش حرف نزدم و جوابش و ندادم.هی تهدید کرد.تا اینکه یه روز اومد دم خونمون و با مادرم دعواش شد.و یه سری حرفا به مامانم در مورد رابطمون زد. مامانم و توی مرز سکته انداخت. منم برای اینکه ادامه نده و ابروم پیش خانوادم نره بهش قول دادم که باهاش ازدواج میکنم به شرطی که ابروم و نبره. ازش به شدت متنفرم... حالم از دیدنشم بهم میخوره... الان یه خواستگار خوب دارم.خیلی دلم میخواد بهش جواب مثبت بدم. ولی از سینا خیلی میترسم. چی کار کنم؟؟؟؟ قبول هم نمیکنه که بریم پیش مشاور
بازدید: 2993 از گروه : برخورد با جنس مخالف
مشکل یا مشگل کدام از نظر نگارشی درست است؟
بازدید: 2111 از گروه : سوالات گوناگون
این فیلمی که درموردش صحبت میکنم یه فیلم ترکیه، و تو روستا زندگی میکنن افرداشون، اما یبار میرن شهر دادگاه مرده جون ینفرو نجات میده و میگه می‌تونه بیاد خواستگاری دخترش برا پسرش، ولی پسره مرده معلومه
بازدید: 80 از گروه : تلویزیون و فیلم و سریال
سلام اکانت من در کاکائو دچار مشکل شده و پیغام معلق بودن اکانتو میده...باید چیکار کنم؟؟؟چرا اینطوری شده؟
بازدید: 3540 از گروه : برنامه موبایل
حافظ در چه قرنی میزیست؟
بازدید: 900 از گروه : سوالات گوناگون
کهکشان راه شیری چند سیاره دارد
بازدید: 182 از گروه : کامپیوتر
اگه از ایران برم به کشور کره ی جنوبی چه اسمی برام مناسب تره
بازدید: 41 از گروه : تحصیل در خارج از کشور (apply)
فیلمی که دستانش در مورد یک سرباز است که دوستش کشته می‌شود و خودش را جای اون می‌زند و به دنبال دوست دختر دوستش می‌رود
بازدید: 61 از گروه : خدمت سربازی (نظام وظیفه)
با سلام.دختری ۳۱ ساله هستم و دو سال پیش عقد کردم.همسر بسیار مهربانی دارم که مرا بسیار درک میکند.در زندگی مشترکمان مشکلی ندارم.
اما از زمانی که به یاد دارم مادر پدرم اختلافات شدیدی داستند.پدرم مرد خوبی است که به خاطر آرامش من و برادرم بیشتر اوقات سکوت کرده است.
مادرم زن بد دهن خودخواه خودشیفته است که فقط خودش و خانواده اش را قبول دارد.
در جمع فامیل به من و برادرم و پدرم توهین میکند فحشهای جنسی میدهد.پدرم را کتک زده از خانه بیرون میکند.حتی سر بی اهمیت ترین مسائل دعوا راه میاندازد و ما هرلحظه استرس داشتیم که الان جنگی در راه است.من به احترام اینکه مادر است در برابر این رفتارها سکوت میکردم تا اینکه دوماه پیش که پدرم را از خانه بیرون کرد و برادرم را کتک زد برای اولین بار اعتراض کردم.جنگ بزرگی راه افتاد.به فامیل زنگ زد و آبرویم را برد.جلوی همسرم میخواست مرا کتک بزند و فحشهای بدی بهم داد.از همسرم خواست مرا طلاق دهد میگفت من دختر پاکی نیستم.
الانم دوماه است که قهر کرده.
تمام خاطرات تلخ این سالها هر لحظه از ذهنم رد میشن و من هر روز افسرده تر میشم.فیط به خاطر همسرو پدرم زنده ام.همه چیزو از دست دادم.چند وقت دیگه عروسیم بود که بهم خورد مادرم میدونه من خیلی روی آبروم پیش خانواده همسرم حساسم نمیخواد بیاد.اعصابم بهم ریخته کمتر با خانواده همسرم رفتو آمد میکنم چون دستانم میلرزد هرچی ب میدارم از دستم میریزد مشکل قلبی پیدا کردم و تحت نظر پزشک هستم.وظایف زناشویی را انجام نمیدهم.به کمک شما نیاز دارم.میخواهم به زندگی برگردم اما نمیشود.تورو خدا کمکم کنید
بازدید: 2567 از گروه : پوچی در زندگی



پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.