سوالات با برچسب دروغ


22

سوال


24

جواب

سوال های تصادفی با این برچسب

سلام خسته نباشيد
سن :15
سن اون پسر 21
من نميدونم از کجا شروع کنم ..
منو خواهرهام و مامانم روز پنجشنبه
رفته بوديم اهواز براي خريد لباس
(چون آبادان زياد پاساژنداره )
ما تويه فروشگاه لباسي رفتيم خواهرم ميخواست
از همون فروشگاه يه لباس انتخاب کنه منم خيلي خستم شد از بس که خواهرم داشت به لباس ها نگاه ميکرد، فکر ميکرد که اين لباس خوب هست خوب نيست...؟خستم شد حوصلم سر رفت از بس ک تو فروشگاه بودم.

از فروشگاه اومدم بيرون
داشتم دورو ور فروشگاه قدم ميزدم
روبروم يه پسري داشت باگوشي حرف ميزد وقتي مکالمه اش تموم شد اومد نزديکم يه کاغذ دسش بود بهم گفت بگيرش سرمو اوردم پايين به کاغذ فقط نگاه کردم وسرمو اوردم بالا
پسره بهم گفت بگيرش نترس
منم گرفتمش به محضي که کاغذ رو گرفتم اون بدون اينکه چيزي بگه سريع رفت
توي اون کاغذ ديدم ?شماره ?نوشته
شايد نبايد شماره رو ميگرفتم ولي اين اولين باري بود که کسي بهم شماره ميده و کلا نميدونستم شماره دادن چجوريه:!

شايد اين حرفو بزنم بگيد اعتماد به نفسم پايينه ولي معمولا پسرا به دختراي خوشگل وخوشتيب شماره ميدن...
همون پنجشنبه شبش اومديم خونه
شنبه بعد از اينکه امتحانم رودادم رفتم يه کارت شارژخريدم
(چون خيلي وقت بود که از خطم استفاده نکرده بودم خطم مسدود شده بود)
باهمراه اول تماس گرفتم و مشکل خطم حل شد
من گوشي ندارم ولي سيم کارت دارم
گفتم شايد منتظر تماسم باشه
گوشي مامانم رو برداشتم وبه پسره زنگ زدم گفت شما؟گفتم من هموني هستم که بهم شماره دادي گفت کي شماره دادم؟
قطش کردم گفتم نکنه شماره ي يکي ديگه رو بهم داده؟
براش فرستادم ببخشيد فکر کنم شماره رو اشتباه وارد کردم
ولي بعد از چند تا اس ام اس فهميدم که شماره رو درست وارد کردم

براش فرستادم وقتي که شماره رو دادي گفتي بگيرش نترس؟
فکرکردي من از چي ميترسم؟
برام فرستاد گفتم چون شايد سنت کمه بترسي شماره روبگيري
گفتم بهم ميخوره چند سالم باشه؟گفت 15سال
بعد ازم پرسيد اسمت چيه گفتم شبنم
گفت اسم منم عباسه دوست دارم همه حرفامون راست باشه دروغ نگيم به هم نظرت چيه؟.
....
ازش پرسيدم چي شد ک تصميم گرفتي بهم شماره رو بدي؟
گفت هيچي داشتم رد ميشدم که شماره دادم
ولي يه دفعه ديگه بهم اس داد:
از رو قصد اومدي بيرون مغازه که بهت شماره بدم؟?؟?؟

آخرين دفعه اي که بهم اس داديم يکشنبه يادوشنبه بود
(که به احتمال بيشتريکشنبه بود)
گفت چرا گوشيت رو خاموش ميکني بدم مياد
بهش گفتم اين گوشي من نيست ولي سيم کارتمه
گوشيموتهران دزديدن (اين قسمت رو راست گفتم)
پيام بعدي براش فرستادم:
مانميتونيم به هم اس بديم
گفت چرا نميتونيم؟
گفتم اگه صاحب گوشي بفهمه گوشيش رو بر ميدارم خيلي بد ميشه
و...
خط رو از تو گوشي دراوردم
وگوشي رو گذاشتم سر جاش
از اون روز تاحالايادم نيست خطم رو کجا گذاشتم و همش حواسم جايي نيست جز اينکه خطم کجاست واو به آخرين اس ام اسم چه جوابي داد ؟
من عادت ددارم ظهرا بخوابم ولي از اين اتقاق تاحالا اصلا ظهرا خوابم نميبره[تعجب]و شب ها همش قبل از خواب ميچرخه توي ذهنم
حتي درسمونميخونم اگه هم بخونم حواسم به اينه حواسم به درسم نيست[ناراحت]
هر جايي که خطم رو معمولا ميذارم گشتم ولي پيداش نکردم[تشويش]
البته مطمئنم توي خونه است و بزودي پيدا ميشه ولي نميخوام اينقدر به سيم کارت و اون پسره فکر کنم? ?
---------------------------------------------------------------------------------------------------
[گل]?
ممنون از اينکه به مشکلات ما پاسخ ميدهيد
***************
من نميدونم اين پسره نظرش درمورد من چيه و تاکي ميخواد بامن دوست باشه؟
?????

بعضي وقتا من به اون يه اس ام اس هايي دادم که منظورم اين بود که بهتره ديگه بهم اس نده و زنگ نزنه(مثل? :ما نميتونيم به هم اس بديم)
ولي اون انگار نميخواد اينجوري باشه
اون وقتي که فهميد من آباداني هستم بهم گفت [تعجب]که اه چه بد شد مانميتونيم همديگه رو ببينيم؟
تو اين روزا نمياي اهواز همو ببينيم؟
من شنيده بودم 99درصد دخترا براي ازدواج با پسرا
و99درصدپسرا بيخودي بادخترا دوست ميشن
ولي من از اولين باري که با اولين پسر دوست شدم فقط براي دوستي با اون دوست شدم

باعرض سلام من 9ساله ازدواج کردم همسرم جنوب کار میکنه 24روزسرکاره ویک هفته مرخصی داره دوتابچه دارم 6ساله ویک ساله همه ی مشکلات روی دوش منه تنهایی زندگی کردن واقعا سخته من سرکارم میرم این 9ساله ازلحاظ مالی خیلی به همسرم کمک کردم خونه ای که ساختیم شاید یک دهم پول خونه مال همسرم بوده بقیه همش خودم وام گرفتم وطلا فروختم پس انداز کردم 9ساله شوهرم بیشتر حقوقشو میده به برادرش واین واقعا برای من ازار دهنده وغیرقابل تحمله همیشه باهم سراین مسئله بگو مگو داریم بیشتر وقتها بهم دروغ میگه وپنهانکاری میکنه مثلا برادرش که خونه خریده بود از طریق خانوادش فهمیدم 20 میلیون بهش پول نقد کمک کرده درحالیکه ماخودمون هنوز ماشین نداریم یک دست مبل یایک اثاث خوب توی خونه مون نداریم انقدم قسط داریم که بعضی وقتا واسه خرجی خونه به مشکل برمیخوریم حتی یکبار فهمیدم کارت حقوقش دست زن داداششه اعصابم خیلی بهم ریخته دیگه نمیتونم این زندگی رو تحمل کنم شب وروز کارم شده گریه کردن ودارم به جدایی فکر میکنم نمیدونم چکارکنم وچه راهی درسته همسرم منو درک نمیکنه من فکرمیکنم اون داره بدترین ظلم رودرحق منوبچه هام میکنه.لطفا منوراهنمایی کنید بسیار متشکرم.
پربازدید ترین های این برچسب
باعرض سلام من 9ساله ازدواج کردم همسرم جنوب کار میکنه 24روزسرکاره ویک هفته مرخصی داره دوتابچه دارم 6ساله ویک ساله همه ی مشکلات روی دوش منه تنهایی زندگی کردن واقعا سخته من سرکارم میرم این 9ساله ازلحاظ مالی خیلی به همسرم کمک کردم خونه ای که ساختیم شاید یک دهم پول خونه مال همسرم بوده بقیه همش خودم وام گرفتم وطلا فروختم پس انداز کردم 9ساله شوهرم بیشتر حقوقشو میده به برادرش واین واقعا برای من ازار دهنده وغیرقابل تحمله همیشه باهم سراین مسئله بگو مگو داریم بیشتر وقتها بهم دروغ میگه وپنهانکاری میکنه مثلا برادرش که خونه خریده بود از طریق خانوادش فهمیدم 20 میلیون بهش پول نقد کمک کرده درحالیکه ماخودمون هنوز ماشین نداریم یک دست مبل یایک اثاث خوب توی خونه مون نداریم انقدم قسط داریم که بعضی وقتا واسه خرجی خونه به مشکل برمیخوریم حتی یکبار فهمیدم کارت حقوقش دست زن داداششه اعصابم خیلی بهم ریخته دیگه نمیتونم این زندگی رو تحمل کنم شب وروز کارم شده گریه کردن ودارم به جدایی فکر میکنم نمیدونم چکارکنم وچه راهی درسته همسرم منو درک نمیکنه من فکرمیکنم اون داره بدترین ظلم رودرحق منوبچه هام میکنه.لطفا منوراهنمایی کنید بسیار متشکرم.

سلام خسته نباشيد
سن :15
سن اون پسر 21
من نميدونم از کجا شروع کنم ..
منو خواهرهام و مامانم روز پنجشنبه
رفته بوديم اهواز براي خريد لباس
(چون آبادان زياد پاساژنداره )
ما تويه فروشگاه لباسي رفتيم خواهرم ميخواست
از همون فروشگاه يه لباس انتخاب کنه منم خيلي خستم شد از بس که خواهرم داشت به لباس ها نگاه ميکرد، فکر ميکرد که اين لباس خوب هست خوب نيست...؟خستم شد حوصلم سر رفت از بس ک تو فروشگاه بودم.

از فروشگاه اومدم بيرون
داشتم دورو ور فروشگاه قدم ميزدم
روبروم يه پسري داشت باگوشي حرف ميزد وقتي مکالمه اش تموم شد اومد نزديکم يه کاغذ دسش بود بهم گفت بگيرش سرمو اوردم پايين به کاغذ فقط نگاه کردم وسرمو اوردم بالا
پسره بهم گفت بگيرش نترس
منم گرفتمش به محضي که کاغذ رو گرفتم اون بدون اينکه چيزي بگه سريع رفت
توي اون کاغذ ديدم ?شماره ?نوشته
شايد نبايد شماره رو ميگرفتم ولي اين اولين باري بود که کسي بهم شماره ميده و کلا نميدونستم شماره دادن چجوريه:!

شايد اين حرفو بزنم بگيد اعتماد به نفسم پايينه ولي معمولا پسرا به دختراي خوشگل وخوشتيب شماره ميدن...
همون پنجشنبه شبش اومديم خونه
شنبه بعد از اينکه امتحانم رودادم رفتم يه کارت شارژخريدم
(چون خيلي وقت بود که از خطم استفاده نکرده بودم خطم مسدود شده بود)
باهمراه اول تماس گرفتم و مشکل خطم حل شد
من گوشي ندارم ولي سيم کارت دارم
گفتم شايد منتظر تماسم باشه
گوشي مامانم رو برداشتم وبه پسره زنگ زدم گفت شما؟گفتم من هموني هستم که بهم شماره دادي گفت کي شماره دادم؟
قطش کردم گفتم نکنه شماره ي يکي ديگه رو بهم داده؟
براش فرستادم ببخشيد فکر کنم شماره رو اشتباه وارد کردم
ولي بعد از چند تا اس ام اس فهميدم که شماره رو درست وارد کردم

براش فرستادم وقتي که شماره رو دادي گفتي بگيرش نترس؟
فکرکردي من از چي ميترسم؟
برام فرستاد گفتم چون شايد سنت کمه بترسي شماره روبگيري
گفتم بهم ميخوره چند سالم باشه؟گفت 15سال
بعد ازم پرسيد اسمت چيه گفتم شبنم
گفت اسم منم عباسه دوست دارم همه حرفامون راست باشه دروغ نگيم به هم نظرت چيه؟.
....
ازش پرسيدم چي شد ک تصميم گرفتي بهم شماره رو بدي؟
گفت هيچي داشتم رد ميشدم که شماره دادم
ولي يه دفعه ديگه بهم اس داد:
از رو قصد اومدي بيرون مغازه که بهت شماره بدم؟?؟?؟

آخرين دفعه اي که بهم اس داديم يکشنبه يادوشنبه بود
(که به احتمال بيشتريکشنبه بود)
گفت چرا گوشيت رو خاموش ميکني بدم مياد
بهش گفتم اين گوشي من نيست ولي سيم کارتمه
گوشيموتهران دزديدن (اين قسمت رو راست گفتم)
پيام بعدي براش فرستادم:
مانميتونيم به هم اس بديم
گفت چرا نميتونيم؟
گفتم اگه صاحب گوشي بفهمه گوشيش رو بر ميدارم خيلي بد ميشه
و...
خط رو از تو گوشي دراوردم
وگوشي رو گذاشتم سر جاش
از اون روز تاحالايادم نيست خطم رو کجا گذاشتم و همش حواسم جايي نيست جز اينکه خطم کجاست واو به آخرين اس ام اسم چه جوابي داد ؟
من عادت ددارم ظهرا بخوابم ولي از اين اتقاق تاحالا اصلا ظهرا خوابم نميبره[تعجب]و شب ها همش قبل از خواب ميچرخه توي ذهنم
حتي درسمونميخونم اگه هم بخونم حواسم به اينه حواسم به درسم نيست[ناراحت]
هر جايي که خطم رو معمولا ميذارم گشتم ولي پيداش نکردم[تشويش]
البته مطمئنم توي خونه است و بزودي پيدا ميشه ولي نميخوام اينقدر به سيم کارت و اون پسره فکر کنم? ?
---------------------------------------------------------------------------------------------------
[گل]?
ممنون از اينکه به مشکلات ما پاسخ ميدهيد
***************
من نميدونم اين پسره نظرش درمورد من چيه و تاکي ميخواد بامن دوست باشه؟
?????

بعضي وقتا من به اون يه اس ام اس هايي دادم که منظورم اين بود که بهتره ديگه بهم اس نده و زنگ نزنه(مثل? :ما نميتونيم به هم اس بديم)
ولي اون انگار نميخواد اينجوري باشه
اون وقتي که فهميد من آباداني هستم بهم گفت [تعجب]که اه چه بد شد مانميتونيم همديگه رو ببينيم؟
تو اين روزا نمياي اهواز همو ببينيم؟
من شنيده بودم 99درصد دخترا براي ازدواج با پسرا
و99درصدپسرا بيخودي بادخترا دوست ميشن
ولي من از اولين باري که با اولين پسر دوست شدم فقط براي دوستي با اون دوست شدم

سوال و جواب ها با برچسب دروغ


در سوالات مرتبط با این تگ "دروغ"، کاربران می‌توانند درباره شناسایی، پیشگیری یا پاسخ به دروغ‌ها و اطلاعات غلط صحبت کنند. این تگ می‌تواند به بررسی روش‌های تشخیص دروغ، تأثیرات آن‌ها در جامعه و روش‌های مقابله با آن‌ها مربوط شود. بحث در مورد تأثیرات اخلاقی، اجتماعی و سیاسی دروغ، مشاوره در مواجهه با دروغ یا تبادل تجربیات نیز از جمله موضوعاتی است که ممکن است در این بخش مورد بحث قرار گیرد.

جویا، هوش مصنوعی ما این متن رو نوشته، ازش درباره دروغ سوال بپرس!



باعرض سلام من 9ساله ازدواج کردم همسرم جنوب کار میکنه 24روزسرکاره ویک هفته مرخصی داره دوتابچه دارم 6ساله ویک ساله همه ی مشکلات روی دوش منه تنهایی زندگی کردن واقعا سخته من سرکارم میرم این 9ساله ازلحاظ مالی خیلی به همسرم کمک کردم خونه ای که ساختیم شاید یک دهم پول خونه مال همسرم بوده بقیه همش خودم وام گرفتم وطلا فروختم پس انداز کردم 9ساله شوهرم بیشتر حقوقشو میده به برادرش واین واقعا برای من ازار دهنده وغیرقابل تحمله همیشه باهم سراین مسئله بگو مگو داریم بیشتر وقتها بهم دروغ میگه وپنهانکاری میکنه مثلا برادرش که خونه خریده بود از طریق خانوادش فهمیدم 20 میلیون بهش پول نقد کمک کرده درحالیکه ماخودمون هنوز ماشین نداریم یک دست مبل یایک اثاث خوب توی خونه مون نداریم انقدم قسط داریم که بعضی وقتا واسه خرجی خونه به مشکل برمیخوریم حتی یکبار فهمیدم کارت حقوقش دست زن داداششه اعصابم خیلی بهم ریخته دیگه نمیتونم این زندگی رو تحمل کنم شب وروز کارم شده گریه کردن ودارم به جدایی فکر میکنم نمیدونم چکارکنم وچه راهی درسته همسرم منو درک نمیکنه من فکرمیکنم اون داره بدترین ظلم رودرحق منوبچه هام میکنه.لطفا منوراهنمایی کنید بسیار متشکرم.
باعرض سلام من 9ساله ازدواج کردم همسرم جنوب کار میکنه 24روزسرکاره ویک هفته مرخصی داره دوتابچه دارم 6ساله ویک ساله همه ی مشکلات روی دوش منه تنهایی زندگی کردن واقعا سخته من سرکارم میرم این 9ساله ازلحاظ مالی خیلی به همسرم کمک کردم خونه ای که ساختیم شاید یک دهم پول خونه مال همسرم بوده بقیه همش خودم وام گرفتم وطلا فروختم پس انداز کردم 9ساله شوهرم بیشتر حقوقشو میده به برادرش واین واقعا برای من ازار دهنده وغیرقابل تحمله همیشه باهم سراین مسئله بگو مگو داریم بیشتر وقتها بهم دروغ میگه وپنهانکاری میکنه مثلا برادرش که خونه خریده بود از طریق خانوادش فهمیدم 20 میلیون بهش پول نقد کمک کرده درحالیکه ماخودمون هنوز ماشین نداریم یک دست مبل یایک اثاث خوب توی خونه مون نداریم انقدم قسط داریم که بعضی وقتا واسه خرجی خونه به مشکل برمیخوریم حتی یکبار فهمیدم کارت حقوقش دست زن داداششه اعصابم خیلی بهم ریخته دیگه نمیتونم این زندگی رو تحمل کنم شب وروز کارم شده گریه کردن ودارم به جدایی فکر میکنم نمیدونم چکارکنم وچه راهی درسته همسرم منو درک نمیکنه من فکرمیکنم اون داره بدترین ظلم رودرحق منوبچه هام میکنه.لطفا منوراهنمایی کنید بسیار متشکرم.

سلام خسته نباشيد
سن :15
سن اون پسر 21
من نميدونم از کجا شروع کنم ..
منو خواهرهام و مامانم روز پنجشنبه
رفته بوديم اهواز براي خريد لباس
(چون آبادان زياد پاساژنداره )
ما تويه فروشگاه لباسي رفتيم خواهرم ميخواست
از همون فروشگاه يه لباس انتخاب کنه منم خيلي خستم شد از بس که خواهرم داشت به لباس ها نگاه ميکرد، فکر ميکرد که اين لباس خوب هست خوب نيست...؟خستم شد حوصلم سر رفت از بس ک تو فروشگاه بودم.

از فروشگاه اومدم بيرون
داشتم دورو ور فروشگاه قدم ميزدم
روبروم يه پسري داشت باگوشي حرف ميزد وقتي مکالمه اش تموم شد اومد نزديکم يه کاغذ دسش بود بهم گفت بگيرش سرمو اوردم پايين به کاغذ فقط نگاه کردم وسرمو اوردم بالا
پسره بهم گفت بگيرش نترس
منم گرفتمش به محضي که کاغذ رو گرفتم اون بدون اينکه چيزي بگه سريع رفت
توي اون کاغذ ديدم ?شماره ?نوشته
شايد نبايد شماره رو ميگرفتم ولي اين اولين باري بود که کسي بهم شماره ميده و کلا نميدونستم شماره دادن چجوريه:!

شايد اين حرفو بزنم بگيد اعتماد به نفسم پايينه ولي معمولا پسرا به دختراي خوشگل وخوشتيب شماره ميدن...
همون پنجشنبه شبش اومديم خونه
شنبه بعد از اينکه امتحانم رودادم رفتم يه کارت شارژخريدم
(چون خيلي وقت بود که از خطم استفاده نکرده بودم خطم مسدود شده بود)
باهمراه اول تماس گرفتم و مشکل خطم حل شد
من گوشي ندارم ولي سيم کارت دارم
گفتم شايد منتظر تماسم باشه
گوشي مامانم رو برداشتم وبه پسره زنگ زدم گفت شما؟گفتم من هموني هستم که بهم شماره دادي گفت کي شماره دادم؟
قطش کردم گفتم نکنه شماره ي يکي ديگه رو بهم داده؟
براش فرستادم ببخشيد فکر کنم شماره رو اشتباه وارد کردم
ولي بعد از چند تا اس ام اس فهميدم که شماره رو درست وارد کردم

براش فرستادم وقتي که شماره رو دادي گفتي بگيرش نترس؟
فکرکردي من از چي ميترسم؟
برام فرستاد گفتم چون شايد سنت کمه بترسي شماره روبگيري
گفتم بهم ميخوره چند سالم باشه؟گفت 15سال
بعد ازم پرسيد اسمت چيه گفتم شبنم
گفت اسم منم عباسه دوست دارم همه حرفامون راست باشه دروغ نگيم به هم نظرت چيه؟.
....
ازش پرسيدم چي شد ک تصميم گرفتي بهم شماره رو بدي؟
گفت هيچي داشتم رد ميشدم که شماره دادم
ولي يه دفعه ديگه بهم اس داد:
از رو قصد اومدي بيرون مغازه که بهت شماره بدم؟?؟?؟

آخرين دفعه اي که بهم اس داديم يکشنبه يادوشنبه بود
(که به احتمال بيشتريکشنبه بود)
گفت چرا گوشيت رو خاموش ميکني بدم مياد
بهش گفتم اين گوشي من نيست ولي سيم کارتمه
گوشيموتهران دزديدن (اين قسمت رو راست گفتم)
پيام بعدي براش فرستادم:
مانميتونيم به هم اس بديم
گفت چرا نميتونيم؟
گفتم اگه صاحب گوشي بفهمه گوشيش رو بر ميدارم خيلي بد ميشه
و...
خط رو از تو گوشي دراوردم
وگوشي رو گذاشتم سر جاش
از اون روز تاحالايادم نيست خطم رو کجا گذاشتم و همش حواسم جايي نيست جز اينکه خطم کجاست واو به آخرين اس ام اسم چه جوابي داد ؟
من عادت ددارم ظهرا بخوابم ولي از اين اتقاق تاحالا اصلا ظهرا خوابم نميبره[تعجب]و شب ها همش قبل از خواب ميچرخه توي ذهنم
حتي درسمونميخونم اگه هم بخونم حواسم به اينه حواسم به درسم نيست[ناراحت]
هر جايي که خطم رو معمولا ميذارم گشتم ولي پيداش نکردم[تشويش]
البته مطمئنم توي خونه است و بزودي پيدا ميشه ولي نميخوام اينقدر به سيم کارت و اون پسره فکر کنم? ?
---------------------------------------------------------------------------------------------------
[گل]?
ممنون از اينکه به مشکلات ما پاسخ ميدهيد
***************
من نميدونم اين پسره نظرش درمورد من چيه و تاکي ميخواد بامن دوست باشه؟
?????

بعضي وقتا من به اون يه اس ام اس هايي دادم که منظورم اين بود که بهتره ديگه بهم اس نده و زنگ نزنه(مثل? :ما نميتونيم به هم اس بديم)
ولي اون انگار نميخواد اينجوري باشه
اون وقتي که فهميد من آباداني هستم بهم گفت [تعجب]که اه چه بد شد مانميتونيم همديگه رو ببينيم؟
تو اين روزا نمياي اهواز همو ببينيم؟
من شنيده بودم 99درصد دخترا براي ازدواج با پسرا
و99درصدپسرا بيخودي بادخترا دوست ميشن
ولي من از اولين باري که با اولين پسر دوست شدم فقط براي دوستي با اون دوست شدم



چند سوال تصادفی




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.