یک پادشاه هست و دو جادوگر یکی جوان حله گر بدذات یکی مهربون در عین حال پیر هستو با مو های بلند سفید دارد که میخواد عصای استاد خودش را بگیرد استادش به خواب میرود در عین شب اون جادوگر بد ذات عصای استادش به یواشکی برمیدارم لباس ان پوست خرس هم داردکه یک شب شورش میکند به روستای پسر بچه که با پدر بزرگش زندگی میکرده حمله میکند و پدر بزرگ آن را با تیر میزند و روستا هم به آتیش میکشد وقتی پسر بچه از راه میرسد میبینه که پدر بزرگش تیر خورده داره میمیرد وقتی مورد پسر بچه گریه همونجا میکند یکی از پشت کلاه خودش رو روی سرش میگذارد اون راه میگیرد که بعدن به بردگی در شهر بفروشد
تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.
طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات