16 سالمه پدرم بازنشسته شده مادرمم کارمنده. تا 10-11 سالگی پیش مادر بزرگم بودم. حدودا 10-11 سال از مادر بزرگم مراقبت کردیم. یه نفرو میاوردیم پیشش می خوابید. 4 ساله پیش خالم زندگی می کنه. مشکل منم از همین جا شروع شد. از وقتی که روابطمون با خالم زیاد شد. مادرم به شدت تحت تاثیر خالم هست. خالمم به مادر بزرگم گیر میده. تا حالا نشده پیش هم برسیم این مشکل نباشه. خالم بهم گیر میده شدید! قبلا می گفتم اشکال نداره ولی الآن داره رو مادرمم تاثیر می زاره. فقط لازمه خالم یه چیزی بگه مادرمم پی اون رو می گیره. حدودا یک ساله جلو خالم وایمیستم حتی باهاش دعوا می گیرم ولی حاظرم قسم بخورم همیشه خالم شروع کرده دعوا رو هرچیم به مادرم می گم من نیام پیش خالشون میگه نه باید بیای. راستشو بخواین سرم رو کلاه میزاره هر دفعه میگه اگه خوب رفتار کنی این کارو می کنم اون کارو می کنم منم قبول می کنم. به طور مثال همین شب جمعه خالم به همه چیزم گیر داد از وقت بیدار شدنم بگیر تا حرف هایی که میزنم منم هر چی گفت گفتم چشم این قدر خالم ادامه داد تا دعوا بشه تا جایی که دختر خالمم باهاش دعوا گرفت گفت مامان ول کن امشب می خوای دعوا کنی. اومدیم خونه مادرم بهم آفرین گفت. قراره بود فردا یکشنبه بریم دریا. اما از بدشانسی امروز مادرم با مامانم قرار گذاشت بریم جنگل. طبق معمول از اول خوب بود ولی از وسط ها شروع شد. میگم خاله آتیش داره خاموش میشه مسخرم میکنه میگه برو کنار نسوزی(دفعه های قبلم بهم الدنگ و این شلوارشم نمیتونه بکشه بالاهم گفته عادی داره میشه) مامانم شنید و هیچی بهش نگفت. از جنگل رفتیم خونه مادربزرگم اون جا هرچی خالم گفت گوش دادم که خالم و مادرم ناراحت نشن ولی باز با مادر بزرگم دعواش شد. این قدر ادامه داد که از مادرم بگیر تا دختر خودش بهش گیر داد. ولی گوش نداد این قدر ادامه داد ادامه داد تا منم دخالت کردم و به مادم گفتم بریم خونه که خالم گفت مگه بچه ای خودت برو خونه بزرگ شدی البته با لحن مسخره کننده منم زدم بیرون اومدم خونه.
حالا مادرم اومده خونه با من قهره کرده؟
بنظرتون چی کار کنم اگه مشکلم رو بتونین حل کین تا عمر دارم سر نماز و هر جایی که می خواستم دعا کنم اول شما رو دعا می کنم.



جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

خراب شدن زندگی

سلام من تازه نامزد کردم یه اتفاق خیلی بد تو زندگیم داره میوفته اگر اصلاحش نکنم که زندگیم نابود میشه تو رو خدا راهنماییم کنید من همش زود رنجم تا نامزدم کوچک ترین چیزی میگه بهش حساس میشم وباهاش بحث میکنم و اون به شدت ناراحته خیلی:(نمیدونم چیکار کنم جلو خودمو بگیرم تا جایی که امروز بهم گفت فک میکردم باهات به ارامش میرسم اما انگار برعکسه میدونم دوسم داره ولی خب اونم ادمه صبری داره منم خیلی دوسش دارم دلم نمیخواد ازم زده شه لطفا راهنماییم کنید چطوری جلو خودمو بگیرم بعد از دعوا راه انداختن زودم پشیمون میشم که فایده هم نداره:(



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

1


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

1 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



29559
10026
90517

Guest

سلام. هر وقت موضوعی پیش میاد که اون لحظه احساس می کنید باید بحث کنید به چند مورد دقت کنید. اول اینکه همون لحظه سکوت کنید و به یاد بیارین که برای دعوا راه انداختن همشه وقت هست اما برای سکوت خیلی زود دیر میشه. پس راه حل سکوت رو انتخاب کنید تو اون لحظه. بعد سریع شیف کنید و خودتون رو جای طرف مققابل بذارین و واقعا توضیح بخواین ولی موقع شنیدن توضیحات و دلایل نامزدتون خودتون رو جای ایشون بذارین. اینکه شما میگین بلافاصله پشیمون میشین یعنی حق با شما نیست و حساسیت شما بی مورد هستش. امیدوارم تونسته باشم کمکتون کنم.
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان



22500 امتیاز هدیه بهترین جواب

20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.