فیلم تاریخی که پادشاهی در دریا سرگردان بود، وارد غار غول تک چشم شدنند و چشم غول را کور کردنند و خارج شدنند تا اینکه الهه باد مشک اورا پر باد کرد و گفت نباید تا رسیدن به خانه ات باز کتی ولی یارانش موقعه ای خواب بود در مشک را باز کردن و دوباره گرفتار شدنند و تا مدتی که همه بارانش از دست داد و خودش تنهایی بشکل پیرمردی ناشناخته به شهرش بر گشت و خواستگاران همسرش را کشت
تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.
طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات