سلام من زن سی وشش ساله هستم درای سه فرزند همسر من بسیاربدهن است وحرفهای رکیک وزشت می زند همسرم مطیع مادرش است وهمیشه در مسایل زندگی ما دخالت می کند حتی باعث می شود تا مدت ها نتوانم با خانواده ام رفت وامد داشته باشم و بدون هیچ حرمتی به خانواده ام توهین می کند من هم نمی توانم برای حرمت سنش وترس از بهم پاشیدن زندگیم جوابش بدهم فورا به خانه مان میاید وبه شوهرم می گوید شوهرم بعد هشت سال فهمیدم اعتیاد دارد وبرای اینکه من نفهمم اعتیاد دارد به خانواد هاش باج می داد وقتی فهمیدم با تهدید طلاق از اعتیاد دست برداشت ولی بعد از چهار سال از احتیاطش باز فهمیدم مشروب می خورد ودو باری هم فهمیدم بهم خیانت کرده باز بخاطر بچه هایم ماندم ولی مدتیه دچار افسردگی وقلب درد وگردن وسردرد شده ام وگریه می کنم چند روز است بخاطر اینکه در مهمانی پیش مادرش ننشسته ام بسیا حرفهای زشتی زد ومن رو از خونه بیرون انداخته تو رو بخدا بگید چکار کنم دیگر خسته شدم راهنمایی کنید چون باره قهر کردهام مدتی خوب میشد یک ماه نشده باز همان میشد


جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

عشق

با سلام
نمیدونم چرا جدیدا شعارم شده: زندگی میکنم برای مرگ...
من دوست دارم دانشگاه برم،آدم موفقی تو رشته ام بشم، دور دنیا رو بگردم و ....
ولی هیچکد.وم از اینا واسه من هدف بزرگی نیستند تا بخوام بخاطرشون زندگی کنم
هر شب کارم اینه که از خدا بخوام منو ببره از این دنیا
این که نشونه افسردگی نیست؟؟؟
البته باید اینو اضافه کنم که من دختر شادی هستم و اصلا نا امید نیستم تو هیچ زمینه ای
ولی نمیدونم چرا این دنیا و آدماش واسم جالب و قشنگ نیستن...



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

6


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

6 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



1
1
144

mehdi.ak

متاسفانه این چیزهایی که گفتی کاملا نشونه افسردگیه. با توجه به زمان و هزینه زیادی که این چند وقت برای درمان خودم صرف کردم اینو میگم.کم و بیش نشونه هایی شبیه به تو رو دارم.احساس میکنم از این وضع ناراضی هستی و دوست نداری اینطور باشه. پس یا مثل من برای درمان خودت وقت بزار و دنبال درمان باش ( امیدوارم از اونایی نباشی که فکر میکنن روانشناس برای آدمهای روانیه. همه ما ب روانشناس نیاز داریم و همه هم مشکل روانی داریم البته)
یا الکی غر نزن و بزار زندگی بگذره. بالاخره یا میمیری یا خودت کاری میکنی که خلاص شی. من دارم برای خودم وقت میزارم و میبینم که کم کم دارم خوب میشم
0
امتیاز


3
26
45

aminshokri77

دوستان من خودم هم مثل شمام و از وقتی هم فهمیدم داستان این دنیا چیه به میزان افسرگی و پوچیم بیشتر شده و تنها راهی که انتخاب کردم اینه که از زندگی لذت بیشتری ببرم . مخصوصا که مشکل مالی هم ندارم و در سن 35 سالگی همه اون کارهایی که برام آرزو بود رو انجام دادم . ولی یه روز یه دختری یه چیزی برام تعریف کرد که می خوام برای شما تعریف کنم . گفتش پسرخاله ای داشته که از بچگی فقط میگفته ای کاش بمیره و این زندگی بی معنیه و دقیقا چیزهایی که ما بعضا تو دل میگیم . تا اینکه یک روز خواسته اش اجابت میشه و در دوران جوانی سرطان می گیره و دکتر میگه که تا دو سه ماه میمیره . از اون لحظه بوده که این پسر تنها حرفش به بقیه این میشه که من می خوام زنده بمونم و نمی خوام بمیرم و خدایا میشه یه روز بیشتر زندگی کنم و ... که نهایتا اون سه ماه هم می گذره و پسره میمیره . خلاصه اینو می خوام بگم که سعی کنید نخواید که از این دنیا برید چون واقعا با یک بیماری مثل سرطان ، خواسته تون اتفاق می افته که اونوقت حسرت لحظه به لحظه زندگی کردن رو می کنید . این خاصیت انسانه .
0
امتیاز


29368
10024
90892

Guest

منم مثه شمام، با این تفاوت که لیسانسم رو گرفتم ، شغله خوبی دارم . ولی بازم دنیا واسم بی فایدست و پوچ ... میگذرونم تا پیر شم... منتظر جواب هاتونم
0
امتیاز


29368
10024
90892

Guest

چگونه یک بازیکن دربیرون زمین است گل می زند گل بازیکن حساب می شود
0
امتیاز


29368
10024
90892

Guest

دوست من احتمال داره موضوعی، استرس پنهانی، فکر ناآگاهانه ای چیزی و یا حتی فراغت خاطر بیش از حد! اذیتت می کنه... اونا هرچند اهداف بزرگی نیستن اما پله های رشد و ترقی تو خواهند بود. معمولا اهدافی که گفتی در درجه اهداف اولیه توی زندگی می گنجن.. اهداف مثل انسان آزاده و مفید برای جامعه شدن، پاک سرشت بودن و کمک به هم نوعان، رشد هماهنگ جنبه های مختلف شخصیتی همچون آگاه به مسائل فرهنگی، تاریخی، سیاسی، ورزشی و هنرورزی می تونه توی بالا بردن کیفیت زندگیت موثر باشه...

فقط یک لحظه به این فک کن چه کارایی می تونی انجام بدی ، تواناییش رو داری تا ببینی چقد باید عزمت رو جمع کنی و به این اهداف برسی... ببینم اگر دور از جونت تیکه کوچیکی از سلامتیت از دست بره، می گی اگه سالم بودم فلان و بیسار می کردم... الان خداروشکر 4 ستون بدنت سالمه... اون کارا رو بکن و شاد زندگی کن و اطرافیات رو هم از افکار مثبتت بهره مند کن :)
0
امتیاز


29368
10024
90892

Guest

این حس پوچی معمولا تو یه سنی طبیعیه . ولی نباید بزاری ادامه پیدا کنه . سعی کن یه دوست صمیمی پیدا کنی . واسه خودت تو زندگی هدف های بیشتر و کوتاه مدت تر بزار . مثلا یه کلاس ورزشی یا چیز دیگه برو ، بعد با خودت شرط کن که مثلا تو یه ماه به یه حد مشخصی برسی . هدف های بلند واسه ادم خوبه . مسیر رو نشون میده اما هدف های دم دست تر و نزدیک تر هم به وضعیت حال حاضر ما شکل میده . شما برای رفتن به دانشگاه به یک سال درس خوندن نیاز داری ، اما واقعا همه این یک سال رو درس میخونی ؟ مطمئنا زمان های اضافی زیادی داری که باید واسه خودت پرشون کنی . بیشتر زندگی کن
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان



22500 امتیاز هدیه بهترین جواب

20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.