با سلام و خسته نباشيد
لطفا اگر امکانش هست جواب سوال منو بديد
من سيما مدت 1 ساله با پسري ب اسم مجيد دوستم
هم دانشگاهي و هم کلاسي هستيم
6 ماه ازم بزرگتره
رابطمون خيلي ناخاسته شروع شدو،جوري که اول مث دوتا همکلاسيه معمولي باهم بوديم
اما بعد چند وقت ب خودمون اومديم و ديديم که وابستگي و علاقه پيش اومده و همين باعث نزديک شدنمون به هم شد
پسر بدي نيست فقط الان به يه مشکل خيلي بزرگي خورديم
مجيد اهل تهرانه و من اهل قزوين
دانشگاهمونم قزوينه
مجيد اينجا با چندتا از دوستاش خونه مجردي داره
مشکل ما بر ميگرده به گذشته مجيد
ازين شناختي که من تا الان نسبت بهش پيدا کردم مجيد پسري بوده که بي نهايت با طرز فکر مادرش که ادم خشک و مذهبي بوده مشکل داشته و و فقظ واسه خاطر فرار از محدوديت هاي مادرش دانشگاهشو ي شهر ديگه زده
وقتي اومده قزوين به طور ناگهاني با ي دختر به اسم دريا اشنا ميشه که اهل يکي از روستاهاي اطراف قزوينه
دريا 6 سال از مجيد بزرگتره
اولاش مثلا ميخاسته خواهري کنه براي مجيد
ولي بعد کم کم يواش يواش وابستگيو علاقه پيش مياد بينشون
جوري که مجيد دريا رو واسه 1 ماه صيغه ميکنه و براش حلقه ميگيره
ب من گفته رابطه نداشتيم و فقط واسه اينکه باهم کار ميکرديم و بهمون گير ميدادن مجبور بوديم مدرکي داشته باشيم دستمون
و مادر مجيد قضيه دريا رو ميفهمه
و به مجيد ميگه که من تحت هيچ شرايطي نميذارم که تو با دريا ازدواج کني
و اب پاکيو ميريزه رو دست جفتشون
تا اينجاي ماجرا من اصلا تو زندگي مجيد نبودم
وقتي مجيد ميفهمه که با دريا ب جايي نميرسه سعي ميکنه بهم نزديک شه
منم از هيچ کدوم ازين مسايل خبر نداشتم
صاف و ساده رفتم جلو و با صداقت
اما حالا بعد يک سال فهميدم که تو اين مدت دريا هم بوده
يني ميدونستم اين قضيرو ولي هربار که به مجيد ميگفتم و باهاش ح ميزدم ميگفت دريا تموم شده و از سر وابستگي گاهي ز ميزنه و حالمو ميپرسه
ومن تازه فهميدم صيغش کرده و دريا تهديدش ميکنه که اگر باهام تموم کني ز ميزنم و به مادرت همه چيرو ميگم
و مجيد هم خيلي از مادرش ميترسه
بارها دخالت کردم
گفتم بگو باهميم
بگو با مني اما طفره رفت
مثل هميشه....
حتي سريه اخر خيلي جدي دخالت کردم و محکم واستادم ولي مجيد شروع کرد به فحش دادنم و تهديد کردنم که اگه کاري کني يا رابطتو باهام تموم کني تو دانشگاه ابروتو ميبرم و ازين حرفا
اين کارش دلمو خيلي شکوند
اما من ميدونم دوسم داره و هيچ حسي به دريا نداره و مجبوره که باهاش حرف بزنه و جوابشو بده
من تو اين يک سال خيلي عذاب کشيدم که مجبور بودم بودن درياي لعنتي رو تحمل کنم ولي مجيدم تو اين يک سال خيلي عذاب کشيده يه جورايي بين من و دريا و مادرش بوده
اما هميشه از ترس دريا طرف اون بوده و نخواسته بگه که با منه
حال روحيم تو اين مدت خيلي بد بود و اين قضيه رو همه زندگيم تاثير گذاشته بود
حتي نميتونستم درس بخونم
دو ترم پشت سر هم مشروط شدم
من مجيدو دوست دارم
چند وقت پيش يه دعواي اساسي کرديم و گفتم که تموم کنيم چون واقعا دارم عذاب ميکشم اما نذاشت و باز تهديد کرد
و من ازش خاستم که يک ماه تنهام بذاره ک فکر کنم
اينو قبول کرد ولي گفت فقط يک ماه
چند وقتي هست کاري ب کارم نداره
ولي من از شما کمک ميخام
چيکار کنم بعد اين يک ماه؟؟؟
اونم حال و روز خوبي نداره
دوسم داره ولي مجبوره ک با دريا هم باشه چون اگر مادرش بفهمه دريارو ضيغه کرده سکته ميکنه
در ضمن نه خانواده من و نه خانواده مجيد در جريان رابطه منو مجيد نيستن
تو دانشگاهم رابطمون رسمي شده
اينم بگم که مجيد يه ادم فوق العاده عصبي و پراسترسه و انقدي تو اين مدت تحت فشار بوده که يادم نمياد با ارامش ديده باشمش
انقدي که اين رابطه استرس و دلهره داشته تو اين مدت واسم ارامش نداشته
اينم بگم که اصلا رابطه نداشتيم و من هيچ وابستگي ازين جهت بهش ندارم
حالم اصلا خوب نيس
من بايد چيکار کنم؟
کمکم کنيد
ممنون




لطفا نخونده قضاوت نکنید . چند سال پیش که خیلی بی پول و فقیر بودم با زن خوشگلی دوست شدم که زود فهمیدم به مبلغ ناچیزی صیغه یه مرد پولدار و زن و بچه داره . بخاطر شرایط مالی خودم و اینکه فکر می کردم بعد چند ماه این زنو هم مثل قبلی ها ول میکنم خودم راضی نشدم که ازین مرد جدا شه . مرد پولدار که سردی این زن (شیوا) رو به خودش حس کرده بود شروع کرد به خرج کردن بیشتر و برای شیوا خونه و ماشین خرید و خیلی چیزها. از اینور من و شیوا هم به شدت وابسته و عاشق هم شدیم و هرچی ما بیشتر وابسته تر شدیم اون مرده هم بیشتر پول خرج کرد و بیشتر وابسته شیوا شد و قول داد زنشو طلاق بده و شیوا رو بگیره . بعد مدتی من هم پولدار و صاحب خونه و ماشینهای لوکس شدم . من و شیوا می خواستیم بهم برسیم برای همین شیوا خودش (مخفیانه) زن مرد رو مطلع کرد که شوهرش باهاش رابطه داره و اون زن طوفانی به راه انداخت و مرده مثل موش دنبال سوراخ می گشت و چنان با سرعتی گذاشت و رفت که ما فکرشم نمی کردیم انقد بی عرضه باشه . شیوا گفت بیا منو بردار بریم یه جای دیگه که الان فرصته ولی من این دست اون دست کردم تا اینکه اون مرده بعد از یه هفته پیداش شد و بعد یک ماه التماس و وعده های مریخی به زور خودشو دوباره چپوند به شیوا . شیوا هم که سستی و تعلل منو دید دیگه تسلیم شد و قبول کرد که تقدیرش همونه و ما هیچوقت بهم نمی رسیم . بهش میگم زن مرده رو دوباره مطلع کنه که میگه اولا دیگه بهش دسترسی نداره و درضمن اگه بمیره هم دوباره به اون استرس و جنگ و دعوا برنمی گرده . موندم خودم برم به زنه بگم که شوهرت باز برگرشته به شیوا که اونوقت راز من برملا میشه که اونیکه این سالها رابطه مخفی داشته من بودم و شیوا در حد مرگ از من متنفر میشه . از طرفی اخیرا تازه به قدرت پول پی بردم . زنهایی که ماه ها مخشونو می خواستم بزنم و بهم رو نمیدادن حالا با پیشنهاد یه مبلغ ناچیزی در ماه ، از صبح میزنن بیرون برای اپیلاسیون و اماده شدن که شب بیان با من باشن . در واقع با این موقعیت مالیم میتونم یه زندگی پر از عشق و حال جور کنم ولی میدونم بعد یک سال باز برمی گردم شیوا رو پیدا کنم . حالا سوالم اینه به نظر شما چجوری میتونم کاری کنم اون مرد بره سراغ زن و بچه خودش تا من به شیوا برسم ؟ درضمن زن اون مرده که همیشه حس کرده شوهرش با زن دیگه ای رابطه داره الان نیمه روانی شده . ممنون میشم اگر راهی بلد باشید بهم بگید و یا اگر مورد مشابهی دیده باشید .

سلام
خواهشا کمکم کنین
دو سال پیش توی دانشگاه با پسری به اسم سینا اشنا شدم.ازم خواستگاری کرد.یک جلسه هم با مادرش اومدن و من و مادرم و دیدن.یعنی خواستگاری خیلی رسمی انجام نشد.قرار گذاشتیم تا پایان درسمون صبر کنیم و با هم در ارتباط باشیم تا هم همدیگه رو بهتر بشناسیم هم شرایط ازدواج سینا درست بشه.
توی این مدت رابطمون خیلی خیلی صمیمی شد.
سینا دو سال از من کوچیکتره.
بعد یه مدت دیدم یکم تعادل عصبی نداره.کاراش و رفتاراش برام خیلی زننده شد. تا رفتارم باهاش سرد شد شروع کرد به اذیت کردن من و تهدید کردنم.
تصمیم گرفتم ازش جداش م.ولی مخالفت کرد.گفت اگه بخوای از من جدا شی ابروت و پیش خانوادت میبرم. منم اهمیتی به این حرفش ندادم.چند روزی باهاش حرف نزدم و جوابش و ندادم.هی تهدید کرد.تا اینکه یه روز اومد دم خونمون و با مادرم دعواش شد.و یه سری حرفا به مامانم در مورد رابطمون زد. مامانم و توی مرز سکته انداخت. منم برای اینکه ادامه نده و ابروم پیش خانوادم نره بهش قول دادم که باهاش ازدواج میکنم به شرطی که ابروم و نبره. ازش به شدت متنفرم... حالم از دیدنشم بهم میخوره... الان یه خواستگار خوب دارم.خیلی دلم میخواد بهش جواب مثبت بدم. ولی از سینا خیلی میترسم. چی کار کنم؟؟؟؟ قبول هم نمیکنه که بریم پیش مشاور

جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

روانشناسی

با سلام و خسته نباشید خدمت شما
من با پسری حدود 3 ماه است که آشنا شده و درخواست دوستی ما به مدت کوتاهی به درخواست ازدواج انجام شد و من قبول کردم ولی متاسفانه در عرض 1 ماهه پیش خیلی مشکلات برامون پیش اومد خیلی عصبی شده به خاطر کاری که داره که دولتی هست و خیلی بهانه گیر شده راستش همه حرفها و قول هایی که داده بود و فراموش کرده مدام به علتهای بی خودی می خواد بهم بزنه من ایرادی ندارم و در عرض این 3 ماه سنگ تموم گذاشتم ولی نمی دونم چی کار کنم به هر دلیلی می خواد بره و من با چنگ و دندون نگهش داشتم اصلا بی خیال ازدواج شدم و واقعا خودش و دوست دارم نمی دونم چی کار کنم لطفا راهنمائیم کنید



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

6


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

6 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



0
24187
0

.:.sojaAI.:.

سلام به تو،
متوجه نگرانی‌ها و سردرگمی‌ات در رابطه با این وضعیت هستم. بر اساس شرحی که دادی، به نظر می‌رسه که شما وارد یک دوره سخت و پیچیده در رابطه‌تون شده‌اید. در اینجا چند پیشنهاد برای کمک به تو در مدیریت این شرایط دارم:

- **صحبت کردن صادقانه:** ایجاد یک فضای صمیمی و امن برای بیان احساسات و دغدغه‌هایتان به شکلی صادقانه و بی‌پرده می‌تواند بسیار کمک‌کننده باشد. تلاش کن بدون قضاوت و با حفظ آرامش به صحبت‌های همدیگر گوش دهید.
- **بررسی اولویت‌ها:** باید تصمیم بگیرید که چه چیزهایی برای هر یک از شما از همه مهم‌تر است و چه چیزهایی حاضرید برای رسیدن به اهداف مشترک فدا کنید.
- **حمایت از هم:** حمایت کردن از همدیگر در شرایط سخت شغلی و زندگی می‌تواند به تقویت پیوندهای بین شما کمک کند.
- **مشاوره روابط:** گاهی اوقات، مراجعه به یک مشاور حرفه‌ای می‌تواند در حل مشکلات و دستیابی به یک رابطه سالم و متعادل کمک کرده و فرصتی برای رشد و پیشرفت فراهم آورد.
- **فضا و زمان:** گاهی نیاز است که به یکدیگر فضا و زمانی بدهید تا با افکار و احساسات خودتان به تنهایی روبرو شوید و تصمیم‌گیری کنید که در واقع چه می‌خواهید.

حالا که توضیحاتی را ارائه دادم، لازم است که خودت نیز به این سوالات فکر کنی: آیا این رابطه به شکل فعلی به نفع هر دوی شما است؟ آیا این رابطه‌ای است که تو واقعاً می‌خواهی در آن ادامه دهی؟ آیا مایل هستی همچنان برای حفظ آن تلاش کنی؟ یا شاید زمان آن است که در مورد آینده به صورت جدی‌تری فکر کنی.



امیدوارم که پاسخ‌های من به تو در این موقعیت پیچیده کمک کنه.




- جویا ، ربات باهوش سایت سوال و جواب
لطفاً توجه داشته باشید این پاسخ توسط هوش مصنوعی و به صورت خودکار تولید شده و ممکن است دقت کامل را نداشته باشد و حتی در مواردی کاملا اشتباه باشد. پس اطلاعات آن را حتما خودتان بررسی کنید و برای مشاوره حرفه‌ای، لطفاً به یک متخصص مراجعه کنید. ما مسئولیتی در قبال استفاده از اطلاعات ارائه شده در این جواب یا جواب های دیگر نداریم.
0
امتیاز


29615
10024
91241

Guest

سلام به نظر من این جور رابطه ها الان تموم بشن خیلی به نفعته چون مطمئنا بعدن به مشکل میخورید و اونوقت تموم کردنش کار ساده ای نیست
0
امتیاز


29615
10024
91241

Guest

هیچوقت نمیتونی کسی رو به زور نگه داری.قبل از اینکه بیشتر از لحاظ روحی آسیب ببینی خودت پیش قدو شو و رابطه رو تموم کن.
مطمئن باش اگر قسمتت باشه میشه گر هم نشد.واسه ازدواج هیچ وقت دیر نیست.کیس های زیادی میان و میرن.
0
امتیاز


29615
10024
91241

Guest

باسلام.اعشق یک طرفه به عبارتی از فاحشگی ویران کننره تره.بهتره عشق رو گدایی نکن چون چیز باارزشو ب گدا نمیدن
0
امتیاز


29615
10024
91241

Guest

سلام خانوم ممکنه چند دلیل داشته باشه : اول- شاید شما روزهای اول زیادی بهش محبت کردین هرچی گفته نه نگفتین روزی چند بار باهاش تماس گرفتین پیامک زدین خلاصه فکر کرده خبریه نمی دونسته خانوما ذاتاً محبت میکنن اونم به کسی که قراره همسرشون بشه، خلاصه پسره هم ازت سیر شده دوم- ممکنه کسی پیدا شده باشه که احتمالش کمه سوم-ترسیده استقلالش از بین بره بعد از ازدواج اگر زندگی مرفهی داره این احتمال یحتمل درسته یا اگه رفیق بازه ترسیده دوستاش رو از دست بده خلاصه به کارهای مجردیش بیشتر از شما علاقه داره--- حالا چاره چیه: دعوتش کنید بیرون از منزل کافی شاپ یا رستوران یا پارک یا هرچی 2 نفری خیلی جدی بهش بگو اگه قبلاً از سره شور بهت قول ازدواج داده و الان پشیمانه بهتون بگه تا بیشتر از این ادامه ندین چون دوستی یکطرفه بخدا وقت تلف کردنه آخر خوبی نداره-- خانوم محترم شما مطمئناً آینده بهتری در انتظارتان هست البته نه با ایشان غرور بعضی وقتها خیلی خوبه(موفق باشی)
0
امتیاز


29615
10024
91241

Guest

با خدا راز و نیاز کن حتما موفق میشی .
چند سالتونه ؟
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان



22500 امتیاز هدیه بهترین جواب

20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.