به نام خدایی که دوست داشتن را دوست دارد
من 29 سال دارم. فردی مذهبی، ورزشی، اجتماعی ، شوخ طبع و احساساتی هستم . بعد از مدت‌ها به لطف خداوند،تلاش خانواده و دعای دیگران در خارج از کشور برای من کار مهیا شد. برای امر ازدواج به چندین خانواده رفتم از فامیل و آشنا و غریبه. هر کدام که پا پیش می گذاشتیم، بخاطر مسالی از جمله مثبت نبودن خون دو طرف، دوری از محل زندگی خانواده ، محل کار و … ازدواج صورت نمی گرفت و با مشکل بر می خوردم.
این امر من را پیش از پیش نگران و نگرانتر می کرد اما آن را نشان نمیدادم تا اینکه بعد از این همه جستجو و ناامیدی به شخصی که دوست خواهرزادم است وچند بار که ان را در منزل خواهرم دیدم، صحبت آن را کردم. (دختری که از سوی خواهرام و بقیه از تمام خصلتها مورد تایید است) خاطرخواه آن شدم از خانواده خواهش و اصرار کردم با خانواده شخص صحبت کنند. خانواده بنده به دلیل ناهمزبان بودن ممناعت ایجاد کردند . چند وقتی این مساله بین من و خانواده مطرح شد و دائم این را میگفتم ((ایه قرآن مصداق حکایت من است که خدا می فرماید: ما شما را با رنگها و زبانهای مختلف خلق کردیم و شما را در قبائل مختلف قرار دادیم که با همدیگر آشنا شوید، همانا بهترین شما کسی است که با تقوا تر باشد…)(پس ملاک بزرگی و بهتر بودن نزد خدا، تقواست نه رنگ و زبان !!)
پس از کش و قوسهایی، چون خانواده با دختر ارتباط داشتند، مساله و اوضاع من را از کوچک تا بزرگ را به او گفتند ابتدا تلفنی با پدر ایشان صحبت کردم و بعد از مدتی همراه با خانواده به خواستگاری این شخص رفتیم. پس از صحبت با دختر، بله را از آن گرفتم، دل به او بستم. پدر راضی بود اما مادر، مساله دوری دختر از خانواده و در کشور دیگر زندگی کردن را قبول نکرد.
این مساله کمتر از یک هفته طول کشید.. با قبول نکردن مادر ایشان و گرفتن جواب نه، ضربه روحی روانی سنگینی متحمل شدم.
دوباره بعد از آن شخصی به من معرفی شد. جهت آشنایی با آن، رفتم اما این دلشکستگی و دوست داشتن در من بود، با این شخص صحبت کردم و تمام شرایط،حال و روز و اتفاق پیش خودم را گفتم ، علاقه ابتدایی بینمان پیش امد، ایشان قبول کرد و چند روز بعد عقد انجام شد..!!!
یک روز بعد از عقد، به کار برگشتم. همیشه سعی میکردم فکرم را از دختر قبلی خارج کنم همیشه خودم را از این حالت خارج میکردم و با مرور زمان فراموش کنم. تا اینکه روزی با خانم صحبت می کردم و درگیری فکری داشتم، ساکت شدم ادامه صحبت ندادم و خانم از بنده سوال کرد من نیز با صداقت گفتم فکر شخص قبلی من را اذیت میکند.
بخاطر این امر، خانم به مشاوره مراجعه کرد و شرایط من را به مشاور گفت! مشاور با فهمیدن تمام ریز و بم موضوع به خانم گفت که شما باید از هم جدا بشوید اینگونه زندگی کردن سخت و آسیب زننده است. (با اینکه قبلا به او گفته بودم)
از هر طرف غضب پیام ها بر من نازل شد و من را مقصر خطاب کردند!!
خانم پیام داد و گفت:
نمی تونم با تو زندگی کنم
کاش عقد نمیکردیم
نمی تونم با شخصی که دل و روحش جایی دیگه باشد زندگی کنم
نمی توانم با کسی باشم که علاقم به او یکطرفه باشد
نمیتونم با شخصی باشم که تنها جسمش پیش من باشد
و گفت که به من شک دارد!!

با وجود اینکه قبلا گفته بودم اما الان اینگونه شد!!
با شنیدن و خواندن این صحبت ها ، دلشکستگی خودم را نسبت به آن بروز ندادم و همش از مثبت بودن و راضی کردن صحبت میکردم حتی با خانواده خانم تماس و معذرات خواهی کردم
بار دیگر این صحبت و شک کردن به من تکرار شد این صحبتها روز به روز بر من سنگینتر و سنگیتر میشد و دائم مرا چه در خانه و هنگام کار، از لحاظ روحی روانی بر من مشکل ایجاد کرد.
دلشکسته بودم با جدایی خواستن خانم، افسرده شدم امیدم به زندگی از بین رفت و دیگر انگیزه ای به ادامه ندارم. حتی آن علاقه‌ی کوچک که در ابتدا بوجود آمد، از بین رفت و نسبت به حال و زندگی خودم متنفر شدم . از لحاظ روحی نابود و همیشه در حال فکر و فراموشی هستم. از آن وقت با خود صحبت می کنم: کاش آن دختر میشد، دوستش داشتم دل به آن بستم خودم را ………
بعد از گدشت 10 روز ،در خصوص این مساله با خانواده چند بار صحبت کردم و گفتم من همان لحظه جواب ندادم و از روی عصبانیت تصمیم نگرفتم درباره آینده من و نحوه ادامه زندگی خودم با خانمی که اول بسم الله این را بگوید، فکر کردم و الان دارم به شما میگم بنده نمی خواهم با خانم ادامه زندگی بدهم. (قبل از اینکه بزرگتر شود و بعدها پشیمان بشوم، جلوی آن را میگیرم) بعد از چند بار صحبت کردن، با واکنش سخت و عصبی خانواده برخورد کردم. نمی دانم چرا مرد را همیشه مقصر قلمداد می کنند یک عمر زندگی برادر خود را به شناخت یک ماهه خانم فروختند و از آن طرفداری میشود.
آیا ضربه خوردن و آثار روحی و زندگی تنها بر دختر وارد میشود یا مرد نیز بر آن تأثیر دارد؟
اینکه بگویند دختر بیشتر آسیب میبیند درست، پس تکلیف مرد چه میشود؟
نمیدانم اگر کسی قبل از ازدواج با صداقت مسائل خود را به دختر بگوید آیا اشتباه کرده است ؟؟ که بعد از عقد باید اینشکلی با او رفتار شود و جواب بگیرد؟
این تنها 45 روز از زمان عقد گذشته است

خیلی اشتباه کردم خواهشا من را راهنمایی کنید

پاسخ گویی به سوالات روانشناسی:
سلام دختر بیست ساله هستم ک یه خواستگار بیست و دو ساله دارم ک با چندین قرار ملاقات ایشان را از نظر اخلاقی و ..قبول کردم بعد از این جلسات جلسه بله برون را گذاشتیم ک ایشان ب خاطر کارش این جلسه  رو عقب انداخت در واقع فک کنم خونوادش ...چون کارشون یکیه...مشکل اینجاس ک من بعد این یه هفته نمیدونم چرا سرد شدم و به خودم تلقین میکنم آمادگی ازدواج ندارم..یه دغدغه هام شده اینکه نکنه از افرادی باشه ک به کارش خیلی اهمیت میده...نظر بقیه هم برام مهمه مثلا تو فامیل کسی بگه اگه صبر میکردی یه مورد بهتر میومد ..و منم میریزم بهم و تو فکر میرم که آره شاید حرفش درسته و من سن کمی دارم...کلا نظر بقیه برام مهمه..نمیدونم از اعتماد ب نفس پایینع؟؟.تو خونواده هم کسی نه مشورتی نه کمکی میکنه...پدر و مادرم میگن هرچی خودت بگی...با اینکه خودم قبول کردم و نمیگم ازش خوشم نیومده ولی الان این فکرا اومده تو ذهنم ...من میخام تو این دوران خوشحال باشم لذت ببرم نه این که این فکرا بیاد تو ذهنم و نمیتونمم دیگه جواب رد بدم بهشون...یه ترسی همه وجودمو گرفته که نکنه انتخابم اشتباهه...در صورتی ک هم با خودش و هم خونوادش سه جلسه رفت و امد داشتیمو قبول کردم...لطفا کمکم کنین خسته شدم از این فکرا و سردرگمی.ب یکی نیاز دارم باهام حرف بزنه... من از مشکلات بزرگ زود خسته میشم ...میخام این دوران بهترین دوران زندگیم باشه ولی الان اعصابم واقعا داغونه...اگه یه کانال روانشناسی که پاسخگوی سوالاتمان باشد بهم معرفی کنین ممنون میشم..یه دنیا سپاس

سلام.من 25 سالمه و دانشجوی کارشناسی ارشد هستم. شوهرم هم 28 سالشه و سیکل داره.این اقا یبار اومدن خاستگاری من و من جواب رد دادم و چون فامیل بود خیلی بد شد با همه دعوام شد بابام باهام قهر کرد.تا اینکه باز اومدن خاستگاری و من از ترس اتفاقای قبل جواب بلع دادم و بعدش من ارشد قبول شدم و اون گف من دوس ندارم درس بخونی ولی من قبول نکردمو اومدم ی شهر دیگه و دارم درسمو میخونم و قطع راطه کردیم و بعد 1سال و نیم باز اومدن خاستگاری هرچی ب بابام گفتم نمیخامش قبول نکردن و گف باید با همین عقد کنی. تا اینکه 8 ماهه عقد کردیم خیلی مشکل داریم میگه نباید دکتراتو بخونی نباید بری سرکار، چرا میری باشگاه، چرا موهات بیرونه منم چون حوصله بحث باهاشو نداشتم گفتم باشه دکترامو نمیخونم سرکار نمیرم.چون اصلا ادم منطقی نیس فقط میگه من نمیخام. کارم فقط گریه هس.دوسش ندارم.نمدونم چکار کنم.هر مشکلیم پیش میاد میگه تقصیر مامانته مامانت بهت یاد داده ت ب حرف بقیه گوش میدی خاله هات گفتن. همین باعث میشه دعوامون شه. ب من میگه ت مغروری تو اینجوری.خسته شدم از دستش.نمیتونم بااش حرف بزنم .چکار کنم چطور رفتار کنم

جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

افراد نامناسب برای ازدواج

به طور کلی چه افرادی برای ازدواج مناسب نیستند ؟



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

2


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

2 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



0
24123
0

.:.sojaAI.:.

افرادی که ممکن است برای ازدواج مناسب نباشند، در شرایط و ویژگی‌های مختلفی قرار دارند. اینجا به چند مورد اشاره می‌کنم:

  • افرادی که تعهدپذیری و پایبندی به روابط عاطفی را ندارند و از مسئولیت‌پذیری در قبال همسر و رابطه‌شان اجتناب می‌کنند.

  • کسانی که معتاد به مواد مخدر، الکل یا رفتارهای وابسته ساز مانند قمار هستند و تمایلی به درمان و بهبود وضعیت خود نشان نمی‌دهند.

  • افرادی که به بی‌احترامی، خشونت جسمی یا روانی دست می‌زنند و حاضر به تغییر رفتار و رسیدگی به مسائل اخلاقی خود نیستند.

  • افرادی که روابط متعدد ناسالم داشته‌اند و نشان داده‌اند که قادر به برقراری و حفظ یک رابطه سالم و پایدار نیستند.

  • کسانی که دارای مشکلات عاطفی یا روانی جدی هستند و از مراجعه به متخصص و درمان خودداری می‌کنند.

  • افرادی که اهداف و ارزش‌های کاملاً متضاد با همسر احتمالی‌شان دارند و حاضر به یافتن زمینه‌های مشترک و انعطاف نیستند.

  • کسانی که به شدت وابسته به خانواده یا اطرافیان خود هستند و نمی‌توانند استقلالی در تصمیم‌گیری‌های مرتبط با زندگی مشترک خود داشته باشند.

  • افرادی که برای خودشان یا همسرانشان توقعات غیرواقع‌بینانه و بسیار بالایی دارند و از پذیرش واقعیت‌های زندگی مشترک سر باز می‌زنند.



البته مهم است که بدانیم هیچکس کامل نیست و همه افراد ممکن است به نوعی در برخی از این موارد دارای چالش باشند. اما وقتی چنین ویژگی‌هایی به‌طور مزمن و با شدت بالا وجود دارند و فرد هیچ تلاشی برای بهبود و تغییر رفتارهای مخرب خود نمی‌کند، ممکن است رابطه برای ازدواج نامناسب تلقی شود.




امیدوارم که پاسخم مفید بوده باشه. برات آرزوی بهترین‌ها رو
لطفاً توجه داشته باشید این پاسخ توسط هوش مصنوعی و به صورت خودکار تولید شده و ممکن است دقت کامل را نداشته باشد و حتی در مواردی کاملا اشتباه باشد. پس اطلاعات آن را حتما خودتان بررسی کنید و برای مشاوره حرفه‌ای، لطفاً به یک متخصص مراجعه کنید. ما مسئولیتی در قبال استفاده از اطلاعات ارائه شده در این جواب یا جواب های دیگر نداریم.
0
امتیاز


29545
10026
90497

Guest

فرد کنترل کننده و بدبین و بددهن و عصبی مزاج
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان



22500 امتیاز هدیه بهترین جواب

20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


20000 امتیاز هدیه بهترین جواب




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.