سلام. من 21 سالمه. 4 سال و چند ماه میشه ک با یه پسری دوست هستم. از اول همدیگرو خیلی دوست داشتیم و قرار بود با هم ازدواج کنیم. اما بعد از گذشت دو سال یعنی از دو سال پیش رفته رفته نسبت به من سرد و بی احساس شد و این تغییر احساسش همچنان ادامه داره. دیگه اون علاقه ی قبل رو نسبت به من نداره. همش از من میخواد کارایی رو انجام بدم ک میدونه خیلی از انجام این کارا متنفرم. با همه ی بی احساس بودنش توی این چند سال واسه بودنش خیلی تلاش کردم. از خیلی چیزا گذشتم. چند وقتی میشه ک دعوامون شده و با هم مثل قبل صمیمی نیستیم.حالا خواستم دوباره من کوتاه بیام تا رابطمون مثل قبل بشه اما اون فکر میکنه ک من توی این مدت بهش خیانت کردمو با کسی دیگه هم رابطه برقرار کردم. هرچقدر قسم میخورم اصلا باور نمیکنه.حتی با اینکه چندین بار بهش ثابت کردم ک واقعا دوستش دارم و نمیتونم نبودنشو تحمل کنم باز هم بهم شک داره.همیشه وقتی دعوامون میشد من زودتر کوتاه میومدم و همه چیز درست میشد. اما اینبار به دلیل مشکلات روحی و افسردگی شدید نتونستم زودتر اقدام کنم. با اینکه هنوز هم مشکلاتم برطرف نشده اون باز هم حرفایی رو به من میزنه ک روز به روز بیشتر منو افسرده تر و گوشه گیرتر میکنه. کسی میدونه چجوری باید بهش بفهمونم ک من بهش خیانت نکردم؟

جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

سلام من سالمه از کودکی مادرم همش مرا کتک میزدو د

سلام من 14سالمه از کودکی مادرم همش مرا کتک میزدو دعوایم میکرد یا بهم فحش میداد حتی الانم همین کارو میکنه جوری باهام کرده که جرعت ندارم به کسی دردودل کنم رفتم از مشاور مدرسه وقت بگیرم اما میترسم راجع به مادرم باو حرف بزنم چون اگر بفهمد مرا میکشد مادرم خیلی عذاب کشیده من بهش حق میدم اما دیگه خسته شدم همش حقیرم میکنه توروخدا چکارکنم همش گریه میکنم سردرد گرفتم زیر چشمام سیاه شده



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

1


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

1 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



33792
10415
101603

Guest

دوست عزیزم، سلام. امیدوارم مشکلت تا الان حل شده باشه. چون حدود 6 ماه از پرسشت گذشته . بنظرم شما راهی نداری جز اینکه از یک فرد ثالث - یک بزرگتر یا ترجیحا مشاور که خودت هم گفتی کمک بگیری. اونا راهشو بلدند که چطوری موضوع را به مادرت منتقل کنند تا متوجه اصل ماجرا نشه (خودت هم میتونی رو این موضوع تأکید کنی) و شاید بخودش بیاد که نباید بچه اش رو فدای کمبودهایی که خودش داشته یا داره بکنه. نباید از این موضوع که مادرت بدونه بترسی. چون در غیر اینصورت بقیه نوجوونی و حتی جوونیت هدر میره. واقعا حیفه، چون عمر قابل بازگشت نیست و از این گذشته بعدها هم این خاطرات بد تو ذهنت میمونه و مانع از خوشحالی و موفقیتت میشه. پس حالا که کمی بزرگ شدی باید اگر توانش رو داری خودت پیگیر ماجرا بشی. امیدوارم موفق بشی. خدا پشت و پناهت.
0
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان


25000 امتیاز هدیه بهترین جواب

30000 امتیاز هدیه بهترین جواب

27500 امتیاز هدیه بهترین جواب


22500 امتیاز هدیه بهترین جواب


















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.