با عرض سلام و خسته نباشید یه راهنمایی از شما میخواستم من یک دختر 18ساله هستم من باید یه مدت برای پروژم یه اداره میرفتم عاشق یکی از کارمندای اونجا شدم معلوم بود اونم از من خوشش میاد ولی ازم خواستگاری نکرد دیگه هم نمیبینمش الان 1 ساله هر چی دعا میکنم خدا اونو همسر ایندم قرار بده هنوز دعام مستجاب نشده من قبلا نماز نمیخوندم حجابمو رعایت نمیکردم غیبت میکردم ولی برای رسیدن به اون اقا یه دفعه متحول شدم بخاطر اینکه خدا دعامو مستجاب کنه نمازمو اول وقت میخونم حجابمو رعایت میکنم غیبت نمیکنم خیلی افسرده شدم اصلا اون اقا از ذهنم بیرون نمیره اصلا نمیتونم به این فکر کنم کسی بجز من همسر اونه ادرسشم از محل کارش پیدا کردم هر چند وقت یه بار میرم جلو درشون خونشونو میبینم بدترم میشم شمارشم دارم ولی میترسم بهش زنگ بزنم خدا خوشش نیاد دعامو مستجاب نکنه دیگه دوست ندارم با خانوادم برم بیرون هر وقت میرم بیرون دورو برم را نگاه میکنم ببینم او را میبینم یا نه دوست دارم یه همدم داشته باشم اهل دوست و رفیقم زیاد نیستم به نظر شما همسر هرکس پیشانی نوشتشه و نمیتوان تغییر داد یا نه؟ خواهشا نگید فراموشش کن اصلا نمیتونم،تو رو خدا راهنماییم کنید خیلی دعام کنید.ممنون

به نام خدایی که دوست داشتن را دوست دارد
من 29 سال دارم. فردی مذهبی، ورزشی، اجتماعی ، شوخ طبع و احساساتی هستم . بعد از مدت‌ها به لطف خداوند،تلاش خانواده و دعای دیگران در خارج از کشور برای من کار مهیا شد. برای امر ازدواج به چندین خانواده رفتم از فامیل و آشنا و غریبه. هر کدام که پا پیش می گذاشتیم، بخاطر مسالی از جمله مثبت نبودن خون دو طرف، دوری از محل زندگی خانواده ، محل کار و … ازدواج صورت نمی گرفت و با مشکل بر می خوردم.
این امر من را پیش از پیش نگران و نگرانتر می کرد اما آن را نشان نمیدادم تا اینکه بعد از این همه جستجو و ناامیدی به شخصی که دوست خواهرزادم است وچند بار که ان را در منزل خواهرم دیدم، صحبت آن را کردم. (دختری که از سوی خواهرام و بقیه از تمام خصلتها مورد تایید است) خاطرخواه آن شدم از خانواده خواهش و اصرار کردم با خانواده شخص صحبت کنند. خانواده بنده به دلیل ناهمزبان بودن ممناعت ایجاد کردند . چند وقتی این مساله بین من و خانواده مطرح شد و دائم این را میگفتم ((ایه قرآن مصداق حکایت من است که خدا می فرماید: ما شما را با رنگها و زبانهای مختلف خلق کردیم و شما را در قبائل مختلف قرار دادیم که با همدیگر آشنا شوید، همانا بهترین شما کسی است که با تقوا تر باشد…)(پس ملاک بزرگی و بهتر بودن نزد خدا، تقواست نه رنگ و زبان !!)
پس از کش و قوسهایی، چون خانواده با دختر ارتباط داشتند، مساله و اوضاع من را از کوچک تا بزرگ را به او گفتند ابتدا تلفنی با پدر ایشان صحبت کردم و بعد از مدتی همراه با خانواده به خواستگاری این شخص رفتیم. پس از صحبت با دختر، بله را از آن گرفتم، دل به او بستم. پدر راضی بود اما مادر، مساله دوری دختر از خانواده و در کشور دیگر زندگی کردن را قبول نکرد.
این مساله کمتر از یک هفته طول کشید.. با قبول نکردن مادر ایشان و گرفتن جواب نه، ضربه روحی روانی سنگینی متحمل شدم.
دوباره بعد از آن شخصی به من معرفی شد. جهت آشنایی با آن، رفتم اما این دلشکستگی و دوست داشتن در من بود، با این شخص صحبت کردم و تمام شرایط،حال و روز و اتفاق پیش خودم را گفتم ، علاقه ابتدایی بینمان پیش امد، ایشان قبول کرد و چند روز بعد عقد انجام شد..!!!
یک روز بعد از عقد، به کار برگشتم. همیشه سعی میکردم فکرم را از دختر قبلی خارج کنم همیشه خودم را از این حالت خارج میکردم و با مرور زمان فراموش کنم. تا اینکه روزی با خانم صحبت می کردم و درگیری فکری داشتم، ساکت شدم ادامه صحبت ندادم و خانم از بنده سوال کرد من نیز با صداقت گفتم فکر شخص قبلی من را اذیت میکند.
بخاطر این امر، خانم به مشاوره مراجعه کرد و شرایط من را به مشاور گفت! مشاور با فهمیدن تمام ریز و بم موضوع به خانم گفت که شما باید از هم جدا بشوید اینگونه زندگی کردن سخت و آسیب زننده است. (با اینکه قبلا به او گفته بودم)
از هر طرف غضب پیام ها بر من نازل شد و من را مقصر خطاب کردند!!
خانم پیام داد و گفت:
نمی تونم با تو زندگی کنم
کاش عقد نمیکردیم
نمی تونم با شخصی که دل و روحش جایی دیگه باشد زندگی کنم
نمی توانم با کسی باشم که علاقم به او یکطرفه باشد
نمیتونم با شخصی باشم که تنها جسمش پیش من باشد
و گفت که به من شک دارد!!

با وجود اینکه قبلا گفته بودم اما الان اینگونه شد!!
با شنیدن و خواندن این صحبت ها ، دلشکستگی خودم را نسبت به آن بروز ندادم و همش از مثبت بودن و راضی کردن صحبت میکردم حتی با خانواده خانم تماس و معذرات خواهی کردم
بار دیگر این صحبت و شک کردن به من تکرار شد این صحبتها روز به روز بر من سنگینتر و سنگیتر میشد و دائم مرا چه در خانه و هنگام کار، از لحاظ روحی روانی بر من مشکل ایجاد کرد.
دلشکسته بودم با جدایی خواستن خانم، افسرده شدم امیدم به زندگی از بین رفت و دیگر انگیزه ای به ادامه ندارم. حتی آن علاقه‌ی کوچک که در ابتدا بوجود آمد، از بین رفت و نسبت به حال و زندگی خودم متنفر شدم . از لحاظ روحی نابود و همیشه در حال فکر و فراموشی هستم. از آن وقت با خود صحبت می کنم: کاش آن دختر میشد، دوستش داشتم دل به آن بستم خودم را ………
بعد از گدشت 10 روز ،در خصوص این مساله با خانواده چند بار صحبت کردم و گفتم من همان لحظه جواب ندادم و از روی عصبانیت تصمیم نگرفتم درباره آینده من و نحوه ادامه زندگی خودم با خانمی که اول بسم الله این را بگوید، فکر کردم و الان دارم به شما میگم بنده نمی خواهم با خانم ادامه زندگی بدهم. (قبل از اینکه بزرگتر شود و بعدها پشیمان بشوم، جلوی آن را میگیرم) بعد از چند بار صحبت کردن، با واکنش سخت و عصبی خانواده برخورد کردم. نمی دانم چرا مرد را همیشه مقصر قلمداد می کنند یک عمر زندگی برادر خود را به شناخت یک ماهه خانم فروختند و از آن طرفداری میشود.
آیا ضربه خوردن و آثار روحی و زندگی تنها بر دختر وارد میشود یا مرد نیز بر آن تأثیر دارد؟
اینکه بگویند دختر بیشتر آسیب میبیند درست، پس تکلیف مرد چه میشود؟
نمیدانم اگر کسی قبل از ازدواج با صداقت مسائل خود را به دختر بگوید آیا اشتباه کرده است ؟؟ که بعد از عقد باید اینشکلی با او رفتار شود و جواب بگیرد؟
این تنها 45 روز از زمان عقد گذشته است

خیلی اشتباه کردم خواهشا من را راهنمایی کنید


جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

ازدواج

سلام .من دختری 20 ساله هستم یه خواستگار 22 ساله دارم از نظر اخلاقی قبولش کردم میخاسم ببینم ظاهر تا چه اندازه مهمه؟؟تنها ایرادی که میتونم بگیرم رنگ پوست ایشونه..دارای چهره معمولی و از نظر هیکل نیز پسندیدم ولی رنگ پوستش سبزس...میدونم ملاکهای دیگه مهم تر از رنگ پوسته ولی زمانی ک ب ایشون فکر میکنم ناخداگاه ذهنم سمت این افکار میره..ب خودم میگم بیشتر اشنا بشیم همدیگرو دوست داشته باشیم علاقمون زیاد بشه دیگه برام مهم نیس این قضیه ..فوقش عادت میشه..و مشکل دیگه اینه که نظرات بقیه هم خیلی برام مهمه درمورد خواستگارم...پدر و مادرم قبول کردن..ولی وقتی مثلا تو فامیل نکته منفی درمورد خواستگارم میگن میریزم بهم..در صورتی که از ایشون خوشم اومده ...میشه راهنماییم کنین؟ ایا این قضیه ظاهری مهمه؟؟یا مشکل از منه که خیلی حساسم؟؟؟ و اینکه هفته اینده بله برونه..تشکر



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

3


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

3 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز



33259
10408
100302

Guest

سلام دوست باحالم
خواهش میکنم واقعا خواهش میکنم بدون اینکه قبل از ازدواج به مشاوره برید به هیچ عنوان ازدواج نکنید مگر اینکه از طلاق بدتون نیاد

این چیزی که شما دارید میگید مشکل کوچک بسیار بزرگی است
شما الان که به خاطر رنگ پوست خواستگارتون این طوری بهم ریخته اید قطعا و خدایی نکرده در زندگی برای مشکلات بزرگ تر بسیار بیشتر بهم خواهید خورد سنتان هم بسیار کم برای ازدواج و هنوز به پختگی کامل نرسیده اید

شما و همسرتان باید روی اصل موضوع ازدواج و جدای از رنگ پوست و قیافه خیلی بیشتر کار کنید
بیخیال عروسی بشوید و اون رو برای دوام زندگی خرج کنید
به یک مشاور سری بزندید
مشکل شما مشکل عزت نفس و دریافت غلت موضوع ازدواج
0
امتیاز


33259
10408
100302

Guest

سلام. ظاهر ملاک هست، چون شما قراره یک عمر با این چهره زندگی. کنی، ولی ظاهر در رتبه چهارم اولویته، اول اعتقادات، دوم اخلاق، سوم خانواده، چهارم زیبایی، چون سی سال دیگه که پیر شدین اگر ملاکتون زیبایی باشه دیگه. اونا نمیپسندی ولی اگه ملاکتون اخلاق. باشه نه، روز به روز بیشتر دوسش داری. حتی ممکنه همسر زیبایی انتخاب. کنید ولی. طی حادثه ای صورتش آسیب ببینه، اونوقت کسی که ملاکش زیبایی بازنده زندگیه، چون نمیتونه با یه چهره سوخته یا تصادفی یا سکته ای زندگی کنه، ولی با اخلاق خوب در هر شرایطی میشه زندگی کرد.
حسن پوست سبزه اینه که دیرتر خراب میشه و تا سن های بالا، نسبت به پوست سفید سالم تر میمونه.
موفق و خوشبخت باشین
1
امتیاز


0
101
140

alemedahr

سلام
اول این که بله این قضیه مهمه
ولی خیلی چیزها هست که در کنار این مهمه.
و آدم عاقل احساسات رو میذاره کنار و اهم و مهم می کنه.
یعنی از بعضی چیزهای کمتر مهم برای بعضی چیزهای بیشتر مهم میگذره.

دوم این که شما هر مرود دیگه ای رو هم که پیدا کنی مطمئن باش که ایراداتی خواهد داشت و مردم هم چیزهایی می گویند. بنابراین دنبال این نباش که بقیه ساکت باشند و تو رو تشویق کنند. همیشه حرف هایی برای آزرده شده هست.

سوم این که ما روایت داریم زیبایی مرد به اخلاقشه. یعنی اگر مردی اخلاق خوب داشته باشه در ذهن طرف مقابلش زیبا جلوه می کنه.

چهارم این که مبارک باشه :))
موفق باشی
salis63*gmail.com
1
امتیاز




جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان

25000 امتیاز هدیه بهترین جواب

30000 امتیاز هدیه بهترین جواب

27500 امتیاز هدیه بهترین جواب


22500 امتیاز هدیه بهترین جواب



















پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.