من آدمی هستم که به نظر دیگران در مور خودم خیلی اهمیت میدم.همش دوست دارم توجه هرکسی رو که در اطرافم هست جلب کنم. ممکنه بگید کمبود عاطفی دارم ولی اصلا اینطور نیست.خانوادم از هر نظر به من توجه میکنن. شایدم همین توجه زیاد باعث شده که تا یک نفر به من اخم میکنه یا باهام سرسنگین رفتار میکنه، همش در اخلاق و رفتاری که با اون فرد داشتم، دنبال یه اشتباه بگردم. طرز رفتار اون آدم رو با یه فرد دیگه«مثلا دوستم» مقایسه کنم. اینکه دوستم چه رفتاری داشته که باعث جلب توجه اون فرد شده. اشتباه برداشت نکنید من اصلا دنبال جلب توجه جنس مخالف نیستم که هیچ، اصلا به نظر پسرا در مورد اخلاقم توجه نمیکنم . نه اینکه انتقاد پذیر نباشم، نه. اگه انتقاد یه پسر سازنده باشه و حق با اون باشه، سعی میکنم خودمو درست کنم ولی اگه بیجا باشه اهمیت نمیدم.ولی در مورد دخترا«خصوصـــــــــا دوستام» اگه مثلا یکی از همکلاسی هام بهم بگه " خیلی مغروری" ممکنه در ظاهر بگم همینه که هست، ولی اگه ببینم رفتاراش باهام سرد شده سعی میکنم بیشتر بهش محبت کنم. حتی بعضی اوقات به دوست صمیمیمم حسودیم میشه.اینکه اون چیکار میکنه که نظر یکی از دبیرامون رو جلب میکنه یا همه بچه های کلاس باهاش مهربونن و بهش اهمیت میدن. منم سعی میکنم مثل اون باشم.فقط وقتی که از یه خصلت اون شخص بدم بیاد، سعی نمیکنم اون خصوصیت رو داشته باشم..........لطفا کمکم کنید.....جواب های مسخره هم نگید جدیه.




جدیدترین سوالات





جستجو در بانک سوالات
در این قسمت می توانید بخشی از متن سوال را وارد نموده و به دنبال سوال مورد نظر خود بگردید:

بخشی از متن سوال:

عاشقی

سلام من عاشق پسرفامیل حالا یکی شدم اما خودش نمی دونه جلوروشم فقط با هم سلامو خداحافظی میکنییم اصلا با هم دیگه صحبت نمکنیم وقتی توی جمع میشینه نزدیکم یا روبه روم بی اختیار پا میشم میرم ولی همیشه بهش فکر میکنم نمی دونم چی کار کنم آیا واقعا عاشق شدم
اگه عاشقش شدم چی کار کنم فراموشش کنم و فکرشم به ذهنم نخوره



0
امتیاز

جواب های موجود برای این سوال:


ازین پس می توانید به کاربرانی که دوست دارید هدیه بدهید! کافیست بر روی علامت    در کنار تصویر آنها کلیک کنید!

3


جواب برای این سوال ثبت شده است!

تازه ترین


جواب ها رو اول نشون بده

پرامتیاز ترین


جواب ها رو اول نشون بده

3 جواب برای این سوال ثبت شده!

چینش بر اساس زمان ثبت


چینش بر اساس امتیاز


سلام
اگر در سن نوجوانی یا جوانی هستید چنین عشق هایی خیلی طبیعی هستند. در چنین سنینی دختر نوجوان نیازهای روحی، عاطفی و حتی جنسی خاصی پیدا می کنه که طبیعیه به جنس مخالف گرایش پیدا کنه و در ذهنش به ازدواج با مواردی که دوروبر خودش می بینه فکر کنه. اگر در سن و شرایط ازدواج هستید بهتره به طور جدی به ازدواج فکر کنید و خودتون رو برای ازدواج آماده کنید و سعی کنید پیش شرط های ازدواج رو در خودتون مهیا کنید و به واسطه هایی که می شناسید از طریق خانواده بسپارید که می تونند برای شما خواستگار معرفی کنند. اگر چنین نیست و فعلا نمی تونید ازدواج کنید بهتر از شرایطی که عشق و احساس شما رو تحریک و تقویت می کنه دوری کنید و سعی کنید تا جایی که می تونید حذفش کنید تا فعلا بتونید بهتر و شادابتر زندگی کنید. در محیط هایی که طرف هست نرید، حرفشو نزنید، بهش فکر نکنید و فکرتون رو مشغول چیزهای دیگه کنید و ... سخته ولی چاره ای نیست.
موفق باشید
salis63.gmail.com


1


بیا به سایتم سر بزن عاشقی یادت بره ( لینک ) سایت من

0


چرا بهم نگفته بودی عاشقمی

0





جواب تو چیه؟
userImage
کاربر میهمان



22500 امتیاز هدیه بهترین جواب

20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


20000 امتیاز هدیه بهترین جواب


با عرض سلام وخسته نباشید . بنده مدت دوسال است که ازدواج کرده ام و خدارو شکر تا بیش از 70 یا 80 درصد موارد زندگی با خانمم و خانواده ایشان از همه نظر هم سو و هم فکر هستیم . اما از همان اوایل ازدواج یه اختلاف فکری با همسرم دارم که البته به مرور زمان بهتر شده ولی باز بعضی اوقات پر رنگ میشه . اونم این هست که من در کل از نظر اخلاقی دوست دارم که اگه از چیزهایی برخوردار هستم و یا چیزی خرید می کنم معمولا مواد غذایی ، اونو تا حد اعتدالش با بقیه شریک شم . مثلا اگر خربزه و یا هندوانه ای هم بخرم حتی یک عدد دوست دارم یک قاچ از اونو با بقیه شریک شم و فکر کنم کار بدی هم نیست و حتی اخلاقیه . از طرفی بنده در خانه پدری البته واحدی جدا زندگی می کنم و طبیعتا این طور موضوعات زیاد اتفاق می افته مخصوصا مادر و برادرم هم که متاهله و در واحدی در همان منزل پدری زندگی میکنه ، همین موضوع را به کرار انجام می دهند مثلا برادرم و یا مادرم هر چیزی که خرید کنند اکثر اوقات با ما تقسیم می کنند . اما همسرم نسبت به این موضوع کم کاره یعنی نمیدونم یا فراموش می کنه یا دوست نداره و یا اخلاقش اینه که البته با شناختی که ازش دارم فکر میکنم کمی بی خیاله نه به شکل بدش . در هر صورت خیلی موضوعات رو در بر می گیره که من دوست دارم خانمم خودش تو این مسائل خط مقدم باشه و حتی من رو هم ترغیب کنه . چون دیدم خانم های اطرافم و حتی مادر خانمم که این کار رو می کنند . ولی برای من جای سواله که چرا همسرم کمی بی تفاوته . راجع به این موضوع هم مکرر با ایشون صحبت کردم ولی بی فایده بوده . لطفا من رو راهنمایی کنید .












لطفا نخونده قضاوت نکنید . چند سال پیش که خیلی بی پول و فقیر بودم با زن خوشگلی دوست شدم که زود فهمیدم به مبلغ ناچیزی صیغه یه مرد پولدار و زن و بچه داره . بخاطر شرایط مالی خودم و اینکه فکر می کردم بعد چند ماه این زنو هم مثل قبلی ها ول میکنم خودم راضی نشدم که ازین مرد جدا شه . مرد پولدار که سردی این زن (شیوا) رو به خودش حس کرده بود شروع کرد به خرج کردن بیشتر و برای شیوا خونه و ماشین خرید و خیلی چیزها. از اینور من و شیوا هم به شدت وابسته و عاشق هم شدیم و هرچی ما بیشتر وابسته تر شدیم اون مرده هم بیشتر پول خرج کرد و بیشتر وابسته شیوا شد و قول داد زنشو طلاق بده و شیوا رو بگیره . بعد مدتی من هم پولدار و صاحب خونه و ماشینهای لوکس شدم . من و شیوا می خواستیم بهم برسیم برای همین شیوا خودش (مخفیانه) زن مرد رو مطلع کرد که شوهرش باهاش رابطه داره و اون زن طوفانی به راه انداخت و مرده مثل موش دنبال سوراخ می گشت و چنان با سرعتی گذاشت و رفت که ما فکرشم نمی کردیم انقد بی عرضه باشه . شیوا گفت بیا منو بردار بریم یه جای دیگه که الان فرصته ولی من این دست اون دست کردم تا اینکه اون مرده بعد از یه هفته پیداش شد و بعد یک ماه التماس و وعده های مریخی به زور خودشو دوباره چپوند به شیوا . شیوا هم که سستی و تعلل منو دید دیگه تسلیم شد و قبول کرد که تقدیرش همونه و ما هیچوقت بهم نمی رسیم . بهش میگم زن مرده رو دوباره مطلع کنه که میگه اولا دیگه بهش دسترسی نداره و درضمن اگه بمیره هم دوباره به اون استرس و جنگ و دعوا برنمی گرده . موندم خودم برم به زنه بگم که شوهرت باز برگرشته به شیوا که اونوقت راز من برملا میشه که اونیکه این سالها رابطه مخفی داشته من بودم و شیوا در حد مرگ از من متنفر میشه . از طرفی اخیرا تازه به قدرت پول پی بردم . زنهایی که ماه ها مخشونو می خواستم بزنم و بهم رو نمیدادن حالا با پیشنهاد یه مبلغ ناچیزی در ماه ، از صبح میزنن بیرون برای اپیلاسیون و اماده شدن که شب بیان با من باشن . در واقع با این موقعیت مالیم میتونم یه زندگی پر از عشق و حال جور کنم ولی میدونم بعد یک سال باز برمی گردم شیوا رو پیدا کنم . حالا سوالم اینه به نظر شما چجوری میتونم کاری کنم اون مرد بره سراغ زن و بچه خودش تا من به شیوا برسم ؟ درضمن زن اون مرده که همیشه حس کرده شوهرش با زن دیگه ای رابطه داره الان نیمه روانی شده . ممنون میشم اگر راهی بلد باشید بهم بگید و یا اگر مورد مشابهی دیده باشید .




پرسش سوال جدید :: تبلیغات در سوال و جواب :: گروه های سوال و جوابی

تمامی حقوق مادی و معنوی، متعلق به وب سایت سوال جواب (soja.ai) و تیم مدیریتی آن می باشد.

طراحی و اجرا : گروه مشاوران فناوری اطلاعات

پاسخ های موجود در سایت توسط کاربران سایت ثبت می شود،
سایت سوال و جواب هیچ مسئولیتی در قبال صحت و محتوی پاسخ ها ندارد، هرچند تا حد امکان نظارت بر محتوی آنها صورت می گیرد.